ساقی چو تویی،

ساقی چو تویی،
کفر بُوَد بودنِ هشیار

وان شب که تویی ماہ،
حرام است غنودن

مولانا

لبخند تو

لبخند تو
ژاله ایست
به گونه ی گل
شکوفه ای ست دربهار
و نسیمی
که هر صبح موهایم
را شانه می زند


لیلادهقان

آن بوسه ی

آن بوسه ی
هول هولی دم ظهرت
عجیب روزم را ساخت...
فروغ_گودرزی

+بگم اینا شعر ومتن وعکسند که تو وبلاگ میزارم..ربطی به عشق وعاشقی نداره

همه ی دلتنگیهایم را

همه ی دلتنگیهایم را
سوار بر اسب خیال

با مشتی بوسه
پیجیده در گل مریم
برایت میفرستم

تا بخوانی همه ی احساسم را
در میان نوشته هایم


مریم ابراهیمی

ابدیت

ابدیت
آغوش تو بود اما
حال که تو می روی
و تنها بوی عطر مستانه ات را در خیال این مرد مرده ،
با رژی گلگون
به رنگ آخرین هجای چشمانم ،
جای میگذاری...

پس از تو
عطر تو مرا به تیغ بُرنده می رساند
و درخششی که شریانم را سخت در آغوش می سپارد


محمدرضا لاری دشتی

روزی از این روزها

روزی از این روزها
سیر
به تماشای تو خواهم نشست
سر به گریبان تو
پر وسوسه از پای خواهم نشست
خیره به دنیای تو
زنجیر وابستگی
ز هر چه جز تو
خواهم گسست
مست ز لب‌های تو
سر به نیازمندیت
یکسره خواهم ببست


مهرداد درگاهی

می توانم حقیقت را دوست نداشته باشم

می توانم حقیقت را دوست نداشته باشم
می توانم بهار را با پروانه هایش
صحرا را با غزال هایش
آسمان را با ستاره هایش
اردیبهشت را با شکوفه هایش
دوست نداشته باشم

می توانم حتی زندگی را
دوست نداشته باشم
اما نمی توانم تو را دوست نداشته باشم!

علی ربیعی

و شعر چگونه فراموش کند

و شعر
چگونه فراموش کند
چشمانت را
وقتی تنها بهانه ی
آفرینشش بود ...


محمد شیرین زاده