یک لحظه هم که نیستی،

یک لحظه هم که نیستی،
قلبم سقوط می کند
می فشرد، تنگ می شود.
گفتی، "اگر تو نباشی، می میرم"؛
منظورت همین سقوط و دلتنگی است
که به آن مبتلا شده ام؟

دکترعلیرضازرین

دلم خودسر شده این روزها

دلم خودسر شده این روزها
که بی اجازه کتاب شعرت را ورق زدم
کاش پیچش مویت را
لا به لای واژه ها
هرگز نمی دیدم
و از چشمانت رُباعی نمی خواندم؛
آه که..،
مثل رفتن اَت در زمستان سرد
به اندازه ی تمام شعرهای وارونه
و پلک های سنگین تو خسته ام!

مرتضی سنجری

می نشینم در تمام سایه ها

می نشینم در تمام سایه ها
می خزم از گوشه ای، در لابه لای بوته ها
می نشانم تخمی از راز کبود
می چرانم شعله ای سرد و خموش
می کِشم مستیِ لمسی در فکر
هوسِ رقصِ سکوتی در باد
شُرشُر فاصله ای در راه
سبد ثانیه ای در دور
می روم در دوردست های بی فضا
معبدی خواهم شدن ای آشنا
معبدی خواهم شدن ای آشنا....


فریبا سلحشور

حالم دگرگون است!

حالم دگرگون است!
شده ام زاغچی...
زاغ دیگران را چوب می زنم!
افکارم آبستن خیال می شوند و
من، در گیرودارِ حقِّ زندگی!
مُچِ درد هایم را گرفته ام!
رَد و پایش به جانِ من ختم می شود.
لحظه هایم غروب کرده اند!
می خواهم بروم!
من در پاییز مانده‌ام!
برای همیشه...
تا ابد و یک روز .


معصومه_مهدوی

بعد از رفتنت سکوت کردم

بعد از رفتنت
سکوت کردم
اما
پنجره دلم
رو به توفان باز است


مصطفی ملکی اَلَموتی

تا هست مرا مِهرِ تو دست آویزم

تا هست مرا مِهرِ تو دست آویزم
من بــاز به امید تو برمیخیزم


رسوا کنم آن شکست و ناکامی را
من آبِ رویِ شکست را میریزم

سُستم! ز طلب دست برآرم آیا؟!
من سُست! نه من سخت تر از پاییزم


یکبارِ دِگر، هزار یا صدها بار
هرگز، نه که نومید شوم، برخیزم...

رونا محمدی

" روزی روزگاری تو "

" روزی روزگاری تو "
شده ورد زبان روزگار من
پرویز صادقی