تکه هایی از آفتاب را با خودت ببر

تکه هایی از آفتاب را
با خودت ببر
آنجا که میروی
شب بیداد می کند


منوچهر پورزرین

ماه من..،
دوباره امشب خواندمت
در ازدحام ستاره های نگاهت؛
همچون اشک هایی که
از چشمانت شعر می پاشید
بر روی گونه های عطر آلود تو
که اینگونه به اندازه ی سه حرف
ع ش ق نقش می بست
بر شبنم واژه های خروشانِ لب های من
باید شرح حال مرا
از آتش سینه اَم بخوانی!

مرتضی سنجری

کفترت خواهم شد از امروز، فردا نیستم

کفترت خواهم شد از امروز، فردا نیستم
عاشقم با دیدن رویت معما نیستم
من دلم را با غزلهایت هوایی میکنم
من فقط جلد توام ، بر بام هرجا نیستم
بالهایم را برایت عشق بافی میکنم
گرمم از فصل حضورت ، سهم سرما نیستم
این سپیدِ دست هایم با تو یک دفتر شده
می نویسی عاشقم ، اما مهیّا نیستم
می نویسی روی هر خطش سلامی خواندنی
پس خداحافظ نگو ، روزی که احیا نیستم

بوسه باران کن، هوای آفتابیِ مرا
باسر انگشتت بگو از غم مبرّا نیستم

تاسِ عشقت را بینداز و مرا شرطی بگو
من قبولش می کنم، اهل تبرّا نیستم

داغ کارونم پر از نخلی که مویش ریخته
بی تو مردابی شدم در فکر دریا نیستم

از کمان ابروانت خورده ام تیری به عشق
درصف عشاق تو اهل تماشا نیستم

یوسفم هستی و در دل می کنم زندانی ات
هی بریدم دست خود ، گفتی: زلیخا نیستم

روح می دادم به تندیس دلت که مرده بود
گرچه در چشمت به عنوان مسیحا نیستم

جای گلدانی که زیر نور می خندد تویی
گل تویی ، گلدان منم از تو مجزا نیستم

روی دیوار دلم حک کرده ام اسم تو را
تا تو در قلب منی ، غمگین و تنها نیستم

فاطمه شایگان

دلم روشن است

دلم روشن است
در نمی‌زند
آن که باید بیاید، ناگاه در سکوتی
بر جان ما خواهد نشست
کسی چه می‌داند
کی، چه وقت!؟
معجزه هیچ‌گاه خبر نمی‌کند.

عطیه هجرتی

نامت زیباترین ترکیب الفباست

‌نامت
زیباترین ترکیب الفباست
تنها موزونی
که پیش از شعرهایم
دهان/باز می‌کند


نعیمه_المولی

در خیابان های شب

در خیابان های شب

دیگر جایی برای قدم هایم نمانده است

زیرا که چشمانت

گستره ی شب را ربوده است.

(نزار قبانی)

بپرس از شاهرگ قلبم

‌بپرس
از شاهرگ قلبم
ادامه‌ی حیات را
دروغ می‌بافند
دریچه‌ها


مهتاب_پارسایی