ببین در سطر سطر صفحه ی فالی که می بینم

ببین در سطر سطر صفحه ی فالی که می بینم

تــو هـــم پایان تلخـــی داری ای آغــــاز شیرینـم

ببین در فال "حافظ" خواجه با اندوه می گوید:

کـــه مـن هـم انتهـــای راه را تاریک می بینم

تو حالا هرچه می خواهی بگو حتی خرافاتی

برای من کـــه تآثیری ندارد ، هر چــه ام اینـم

چنان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را

کـــه از آغـــاز ، پایان ِ تــو را در حال تمرینم

 

- محمد سلمانی

عشق!

دردِ بی‌درمان نه
همه درمان است
عشق!

ناهید ساداتی

کاش... یک بار طعم عشق را " عقل" می چشید

کاش...
یک بار طعم عشق را
" عقل" می چشید
تا

از نگفتم نگفت هایش
به یکباره دست می کیشد...


سید مادح کهنەپوشی

گرچه از فاصله ی ماه به من دورتری

گرچه از فاصله ی ماه به من دورتری 

ولی انگار ، همین جا و ، همین دور و بری 

ماه می تابد و انگار تویی می خندی

باد می آید و انگار ، تویی می گذری 


- بهروز یاسمی

کشتی ها را برای دریا می سازند

کشتی ها را

برای دریا می سازند

محبوبم !

به دریا ببر مرا

که پابستِ ماسه های ساحلم

پرویز صادقی

هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست

هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست

هم موقع سفر چمدانم نبود و نیست

پشت سرم شب سفر آبی نریخته اند

یعنی که هیچ  کس نگرانم نبود و نیست

رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است

که هیچ وقت قدر دهانم نبود و نیست

گفتند آفتاب تو در پشت ابرهاست

ابری درآسمان جهانم نبود و نیست

انگار هیچ وقت به دنیا نبوده ام

درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست

در دفتر همیشه نوِ خاطرات ِ من

چیزی برای اینکه بخوانم نبود و نیست

قصدم نوشتن غزل است و نوشته هام

حتی شبیه آن به گمانم نبود و نیست


- صادق فغانی