میانِ دستانِ بهار

میانِ دستانِ بهار
پشتِ سانسورِ زمان
لای عطرِ آب و خاک
خاطره‌ای می‌جوشد
مثلِ بساطِ چای کودکی
گرم و خنک، پاکِ پاک

ناهید ساداتی

شاعرِ شعرِ نو

شاعرِ شعرِ نو
برایم شعر بگو
بگو از احساسِ سرخی
که خشکید
در لاکِ تنهاییِ شب
بگو از لیلا
که گریخت
از بن‌بستِ
عشق و هوس
از جنونِ شاخه‌ها بگو
از پنجره‌های
پشتِ پیچک‌ها
از حیاط خلوتِ خانه‌ام
که هرگز آسمان را ندید
بگو از اسب
کبوتر
از لاله‌ی قرمز
شاعرِ شعرِ نو
برایم از من بگو
من شبدرِ تهِ باغِ سهرابم
برایم از سِحرِ آب بگو

ناهید ساداتی

تو گوارای وجودی وسطِ ظهرِ تابستون

تو
نه پاییز
نه بهاری
نه زمستون
تو گوارای وجودی
وسطِ ظهرِ تابستون


ناهید ساداتی

آب شده زمستان روی پیچک‌ها

آب شده زمستان
روی پیچک‌ها
نفَس می‌کشد هوا
عمیق
به عمقِ آسمان
نزدیک است تلنگرِ زمین!
فروردین
فصلِ آفتاب و
ابرهای بازیگوش
فصلِ گنجشک‌ها و
شکوفه‌های زردآلو

اردیبهشت
جشنِ باغ و بهار
می‌رقصد باد آرام
می‌خواند باز باران
سبز، زرد، قرمز

خرداد و
امتحانِ نقاشی
قبول می‌شود بهار
نفَس می‌کشد زمین!


ناهید ساداتی

عشق!

دردِ بی‌درمان نه
همه درمان است
عشق!

ناهید ساداتی

تو را دوست دارم


نَفَس‌های عمیق و
نمدارت را
وزشِ سرخِ احساس
در باغ‌های انارت را
هوای تو را باید بلعید
باید بالا کشید
تو را دوست دارم
ای رنگ بر رنگ نهاده!
ای فصلِ عاشقانه‌ها!
پاییز

ناهید ساداتی

آزادراهِ زمین آسمان است

آزادراهِ زمین
آسمان است
مشکیِ
بلندِ
گیسوانت

ناهید ساداتی

آزادراهِ زمین آسمان است

آزادراهِ زمین
آسمان است
مشکیِ
بلندِ
گیسوانت

ناهید ساداتی