تنهایی ام را می شویم

تنهایی ام را می شویم

به بند رخت می آویزم

می ترسد

از آفتاب فرار می کند

و شبیه سایه

به من پناه می آورد

تنهایی ام را اطو می کنم

تا صاف شود

تا وقتی در خیابان راه می روم

به من بیاید

گاهی

دستم را بگیرد

شاید عصای پیری ام شود!

تنهایی ام را

به تخت خواب می برم

موهایش را شانه می زنم

و برایش معجزه می بافم

لبخند می زند

و در من حلول می کند!

تنهایی ام

مرا می بوسد

سردش میشود

بغلش می کنم!

#روشنک آرامش

در میان واژه های

در میان واژه های
شب
و
سکوت
و
غم
و
تنهایی
که همه مصرعی از یک بیت هستند
افسوس که من مصرع دوم نمی دانم

رضا کشاورز