دانوب خاکستری

به گمانم، ما موسیقی و عطر را
اصلاً برای این دوست داریم که فضاهای
قبلی زندگی‌مان را تداعی می‌کنند.
این هم راهی ست برای این‌که
با مرگِ لحظه بجنگیم و آن را به زندگی بازگردانیم
و سایه‌ها و بازتاب‌هایش را زنده کنیم، هرچند موقت.

برگ ِپاییز

برگ ِپاییز

برگ ِباران

برگ ِبوسه

ورق بزن

برگ برگ این دل

راوی قصه ایی

از من و توست

نیلوفر ثانی

همیشه میخواستم برایت شعری بنویسم.

همیشه میخواستم برایت شعری بنویسم.
شعری از زندگی تا ببینی چگونه در چشمان من نشسته ای
شعری که مرا از آنچه میخواهم و می توانم به تو نزدیک تر کند
شعری که فقط تو باشی و من و خوبی ها
شعری بلند تا بتوانم هر بیت آن نام تو رابا واژه ای از خوبی های جهان هم قافیه کنم
شعر تو...
واژه ها را یک به یک نوشتم ولی هیچ کدام هم وزن تو نشد
قافیه را باختم...! و تو در شعر من نگنجیدی
که فقط نام تو هم قافیه ی نام توست

سولماز رضایی

دی در خیال شیرین ، فرهاد تیشه میزد

دی در خیال شیرین ، فرهاد تیشه میزد
گاهی به غصه و غم ، گه شاد تیشه میزد

هر سال پائیز کنار پنجرهِ مه گرفته

هر سال پائیز
کنار پنجرهِ مه گرفته
نبودنت را فریاد زدم
در امتداد بغض های تاول زده ی گلویم
اشک به بدرقهِ تنهایی شعرم آمد
و انگار...؛
بر ساحل خیس نگاهم
سودای خیال تو برای من قدغن شده
که اینگونه دریای دلم طوفانی ست!

مرتضی سنجری