عشق

عشق
اسلحه‌ای‌ست در دستان کسانی‌
که دوست‌شان داریم
به آن‌ها قدرت می‌دهد
که زخمی‌مان کنند و تنهای‌مان بگذارند


غادة السمان

گواهی می‌دهم

گواهی می‌دهم
به گنجشک‌هایی که از چشم‌های تو
تا قلب من پرواز می‌کنند
گواهی می‌دهم
که من
یک ‌بار عاشقت شدم
و هنوز هم


« شاعر : غادة السمان »

در زندگانی من

در زندگانی من

نه جمله ی معترضه باش

و نه فاصله ی میان دو جمله

تو تمامی زندگی منی

نقطه ی آخر خط

و تنها کلمه در آغاز خط:

دوستت می دارم

(غاده السمان)

حال که از ساده‌ترین چیزها متاثر می‌شوی،

‌حال که از ساده‌ترین چیزها متاثر می‌شوی،
بسی رنج خواهی برد دوستِ من،
این جهان با آدم‌های بسیار حساس،
سر سازگاری ندارد.

غادةالسمان

با هم در قهوه خانه بودیم

با هم در قهوه خانه بودیم

و من در فنجان قهوه می نوشیدم:

نگاه ها و لطافت هایت را

آنگاه که زن فالگیر آمد و کف دست مرا گرفت

تا طالعم را بخواند

و من به او گفتم:

طالعم را بخواند:

اما در کف دست تو!

(غادة السمان)

عشق

عشق
اسلحه‌ای‌ست در دستان کسانی‌
که دوست‌شان داریم
به آن‌ها قدرت می‌دهد
که زخمی‌مان کنند و تنهای‌مان بگذارند


غادة السمان

روئیدی در قلب من

روئیدی در قلب من

به‌سان گل کوچکی

که کنار دیوار می‌روید؛

همین‌قدر ناخواسته،

عاشقت شدم... .


((غاده السمان))

هر روزصبح ازخاکسترم برمی‌خیزم

هر روزصبح ازخاکسترم برمی‌خیزم

تا دوستت داشته باشم

دوستت داشته باشم

دوستت داشته باشم... 


غاده السمان

چگونه شب‌ هنگام

 چگونه شب‌ هنگام

به‌ سوی تو به پرواز درآیم

تا به خواب‌ ات شبیخون بزنم ؟

چگونه جنگل را به ‌تن کنم

و پنجره‌ ات را با درختان تصرف کنم

و به تو بگویم دوست‌ ات دارم ؟


((غادة السمان))

 

به من بیاموز

به من بیاموز

چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد

تا من به تو بازگردم

مادر!

به من بیاموز

چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود

و رودخانه، سرچشمه

و آذرخش ها، ابر

و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها

باز می گردد

تا من به تو بازگردم مادر!


((غاده السمان))