در طالعم نبود که با تو سفر کنم

در طالعم نبود که با تو سفر کنم
رفتم که رنج های تو را مختصر کنم
این روزها سکوت من از ناتوانی است
من کیستم که از تو بخواهم حذر کنم؟
هرگز مباد این که بخواهم به جرعه ای
طعم زبان تلخ تو را بی اثر کنم
آن قدر دور می شوم از چشمه های تو
تا باغ را به دیدن تو تشنه تر کنم
آن وقت با خیال تو یک رود می شوم
تا با تو از میان درختان گذر کنم
جان در ازای بوسه ی تو...حاضرم که من
بازنده ی معامله باشم، ضرر کنم
هرگز نخواستم که به نفرین و ناله ای
از ظلم تو زمین و زمان را خبر کنم
دارم به خاطر تو از این شهر می روم
شاید که دیدمت نتوانم حذر کنم


شیرین خسروی

می روی ، برو من که حرفی ندارم

می روی ، برو
من که حرفی ندارم
فقط ؛ از چهارخانه ی پیراهنت
خانه ای به من بده
بگذار که تا ابد ، بوی تنت را بدهند گیسوانم !


((فاطمه اسدی))

مشکل ما در فهـــــمِ زندگــــــی ست

مشکل ما در فهـــــمِ زندگــــــی ست
لذت بــــــــــــــــــــردن را یــــــــــادمان ندادند
حتــــــــــــــی در سفــــــــــــر همــــــــــــــــــــواره
به مقصد می اندیشیم بدون لذت بـــــردن از مسیــــــر
غافــــــل از ایـــــــــــــن کـــــــــــــــــه زندگـــــــــــــــــــــــــــی
همان لحظاتی بـــــــــــــــود که مـــــــی خواستیـــــــــــــــم بگذرند ... ////

دکتر علی شریعتی

عشق آن اگر باشد که می گویند

عشق آن اگر باشد که می گویند
دلهـــای صـــاف و ساده می خواهد
عشـــــق آن اگـــــر باشد که من دیدم
انســـــــان فوق العــــــاده مـــــــی خواهد
سنـــــــــی نـــــــدارد عاشقـــــی کـــــــــردن
فرقــــــــــی نــــــــــدارد کودکــــــــــی ، پیــــــری
هـــــــــــر وقــــــت زانــــــــــــو را بغــــــــل کــــــردی
یعنـــــــــــی تـــــــو هــــــــم بـــــــا عشـــــق درگیــری ... ////

علیرضا آذر

زندگی همیشه که این جور پیچ و تاب نخواهد داشت

زندگی
همیشه که این جور پیچ و تاب نخواهد داشت
بد نیست گاهی هم دستی به موهایت بکشی
بایستی کنار پنجره
و با درخت و باغچه صحبت کنی

((حافظ موسوی))

هر وقت مشکلی داشتی زنگ بزن!

هر وقت مشکلی داشتی
زنگ بزن!
هر وقت مشکلی داشتی که کوه
از تکلم آن عاجز بود
بی خبرم نگذار،
من بعد از مرگ
باز هم همین حوالی تو پرسه
می زنم.


 سید علی صالحی

با زمزمه‌ی تو

با زمزمه‌ی تو

اکنون رخت به گستره‌ی خوابی خواهم کشید

که تنها رؤیای آن

تویی …

#احمد_شاملو

کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود

کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود
درد های بی شمار ِشاعری نستوه را
دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد
کاش می شد باز گویم دردهای روح را …!

((یدالله گودرزی))

تو نقشِ اوّلِ ماهی و شبها بی تو تاریکند

تو نقشِ اوّلِ ماهی و شبها بی تو تاریکند
جلودارِ سیاهی هایِ لشکر برنمیگردی
غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه
خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی
هزاران سالِ دیگر کااااااااش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی


((‏شهراد میدرى‬))