تو نقشِ اوّلِ ماهی و شبها بی تو تاریکند

تو نقشِ اوّلِ ماهی و شبها بی تو تاریکند
جلودارِ سیاهی هایِ لشکر برنمیگردی
غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه
خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی
هزاران سالِ دیگر کااااااااش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی


((‏شهراد میدرى‬))

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.