باید به چشم هایم نگاه کنی

باید به چشم هایم نگاه کنی
این شعرها
هرچقدر هم خوب باشند
نمی توانند دلتنگی ام را
بیان کنند..
چترهای کاغذی
زیر باران
دوام نمی آورند...!

"محسن حسینخانی"

برای من کمی از دست‌هایت را بفرست

برای من
کمی از دست‌هایت را بفرست
حالم بد است
دیوارها
تعادل‌شان را

از دست داده‌اند

"حافظ موسوی"

عشق

وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آورد


و مرا.........


عشق زمستانی ات را به یاد می آورم


آن هنگام ، به باران پناه می برم تا به سرزمین دیگری ببارد


به برف، تا شهرهای دیگری را سفیدپوش کند


و به خدا، تا زمستان را از تقویمش پاک کند


چون نمی دانم بی تو ، چگونه زمستان را تاب آورم.

 

از: نزار قبانی

تــو کیستی که مــن اینگونه بی تــو بی تابم

تــو کیستی که مــن اینگونه بی تــو بی تابم
شــب از هجــوم خیـــالت، نمـــی برد خـــوابم
تـــو کیستی که مـــن از هر مــوج تبسم تـــو
بـــه ســـان قـــایق ســرگشته، روی گردابــم
چـــــه آرزوی محالیســت زیـــــستن بـــا تــــو
مـــرا همیـــن بگذارند: یـــک سخـــن بـــا تــو ...

"فریدون مشیری"

دلتنگم..

دلتنگم
و این درد کمی نیست
که پشت هیچ خط تلفنی
صدای تو نیست...!

"ساره دستاران"

به آسمانم ببر..

به کدام می‌مانی ؟
پنجره‌ی زلال دشت ،
یا دودکش پیر کلبه‌ی تاریکی‌ها ؟
راحتت کنم ؛
به آسمانم ببر،

همین مرا کافی‌ست !


"حامدتقدسی"

                                

به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را

به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را
بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را
دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمی‌فهمم سبب‌ها را
بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم
که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را
زنده یاد نجمه زارع

می گویم...نمیشود یک شب بخوابی..

می گویم

نمی شود یک شب بخوابی و

صبح زود یکی بیاید

و بگوید

هر چه بود تمام شد ... به خدا ...!؟

 

تو همیشه از همین فردا

از همین یکی دو ساعت بی رویای پیش رو  می ترسی

می ترسی از رفتن ، از نیامدن

می ترسی از همین هوای ساکت بی منظور

می ترسی یک وقت دستی بیاید

روی سینه ی باران بزند

کاسه های خالی اهل خانه را بشکند.

 اصلا" تو از شکستن بی دلیل دریا می ترسی!

 

بگو  نمی شود یک شب بخوابی و

صبح زود ....

 

بعد اگر دست خالی به خانه برگشتی

بگو کوپن های باطله را در باد نمی خرند

بگو تمام روز باد می آمد

بگو بعضی از احتمال حادثه می ترسند ...


"سیدعلی صالحی"

می خواستم جهان را به قواره رویاهایم درآرم

می خواستم جهان را به قواره رویاهایم درآرم

رویاهایم به قواره دنیا درآمد.

«شمس لنگرودی»

عشق تو

عشق تو
عبور ماه است از خیابان

در شب حکومت نظامی


جواد گنجعلی"