خداوندا

خداوندا
اگر عاشق شدی روزی
شدی تنها نبودت هیچ دلسوزی
به یاد آور دل من را
تمام اشک هایم را
به یاد آور دو چشمی که
نشد خالی ز اشک و خون
و آن لیلای تنهایی
که بهر او کسی
هرگز نشد مجنون
به یاد آور تو روزی را
که یارم را جدا کردی
همان روزی که در حقم
بسی ظلم و جفا کردی
ندیدی اشک هایم را؟
ندیدی بغض هایم؟
چرا با من چنین کردی؟
گناه من چه بود یارب
که در حقم تو این کردی
چه میشد سهم من میشد
جهانت زیر و رو میشد
ز عرش کبریایی و خداییت
بگو یارب بگو که چیزی کم میشد
هوا بی دلبرم سرد است
هزاران همچو آفتابت را نمی خواهم
دگر تنهای تنهایم
ولی یاری نمیخواهم
کویر لوتم و تشنه
ولی باران نمی خواهم
به من وعده نده یارب
بهشتت را نمی خواهم
که لبخندش بهشتم بود
بهشت من جهنم شد
بهشتت را نمی خواهم


دنیا کیانی

من متولد شدم

من
متولد شدم
وزندگی آغاز شد
کودکی و جوانی ام به سرعت گذشت
و من جا ماندم
چه کنم
در این سراب زندگی
در این دلواپسی های بعد از خوشی
اندکی آغاز زود بود
من در آرزوی موفقیت برای خودم ...
ولی تلاش نمیکنم...
آرزوی موفقیت برای شماست...
در عجبم
از مردی که برای تسخیر زمین نجنگید و کشته شد
و از زنی که از شوهرش بچه دار شد ولی ازدواج نکرد
دایره تلخ باورها کره زمین را تسخیر کرده
مشکلات بشر از جایی شروع شد که گفت
خدای من ...چه واژه ی زیبایی
ن ....چ واژه ی کهنه و بیجایی
خدای من منشا همه جنگ هاست
مگر خدا فقط برای من است
خدای من خدای همه آدم‌هاست خدای همه موجودات
شک نکن
عاقبت خواهم مرد
و این پایان آغازاست ولی پایان پایان نیست......


سید حجت اله طباطبایی

آن قَدَر سیر بخندی که لبت قند شود

آن قَدَر سیر بخندی که لبت قند شود
یک نفر هم به تو دلبسته و دلبند شود
غزل از آنِ غزالی است که سرمست بُوَد
روح و احساس من از عشق هنرمند شود
آن قَدَر خلق نمودم به تو چون شعر و سرود
ترسم این روحِ پر از شور خداوند شود
مُهر تایید تو خورده است همه اشعارم
چه غمی دارم اگر این غزل،این بند شود:
هر چه گویم سخن و هر چه سرایم غزلی،
کاش بر قلب تو دلچسب و خوشایند شود

مجید جعفرزاده کسیانی

دعایی زیبا از بابا طاهر :

دعایی زیبا از بابا طاهر :

خدایا دانشی ده ؛ غم نگیرم .
بده آرامشی ؛ ماتم نگیرم .
خدایا از شهامت بی نصیبم،
شهامت ده که آرامش بگیرم.
خدایا ؛ این تفاوت بر من آموز.
که در گمراهی مطلق نمیرم.