ای دل عالم کباب دردمندان شما

ای دل عالم کباب دردمندان شما
می رسد روزی طبیب درد و درمان شما

از صبا دوشم دمادم این نوید آمد به گوش
صد هزاران نغمه خیزد از هزاران شما

چشم ‌ عالم باز بیند، در گلستان جهان
گونه گونش گل دمد، از ابر و باران شما

روزگاری آید اندر پیشتازان زمین
دیدهء ابنای دوران، جمله حیران شما

از گذار ماه و سالَم، این عجب نبود، رسد
عاقبت روزی به پایان این زمستان شما

دل قوی دار ای پسر، کاندر خراب آباد جور
می شود روزی عمارت کاخ ویران شما

گر به سر آمد چو رستم رخشت اندر روزگار
کی رود از خاطرم میدان و جولان شما

تا ابد اینسان نمی ماند مدار دور چرخ
بشکند بی شک حصار حصر و زندان شما

صد یقین دارم سروشا، باز بیند این جهان
پرچم آزادگی، بر بام و ایوان شما

سروش فارسیانی

چه کس اندازه ی من می‌تواند همدمت باشد

چه کس اندازه ی من می‌تواند همدمت باشد
دلت وقتی گرفته شانه ای سهم غمت باشد

گل همواره خوشبخت بهار آرزو هستی
به شرطی چکه چکه اشکهایم شبنمت باشد

شده نوروز و غیر از این ندارم آرزویی که
بهارم مست و عطرآگین یاس و مریمت باشد

نگو از دوری و از فاصله، جز من در این دنیا
چه کس سنگ صبور و رازدار و محرمت باشد

میان گریه ها از دوری ات در خود فرو ریزم
ببخش این شانه ی لرزان که می‌خواهد بمت باشد

حسودم من به بادی که وزیده باز هم سویت
مبادا شانه بر موهای چون ابریشمت باشد

کنارم نیستی و جا برای شادمانی نیست
دل دیوانه نیت کرده لبریز از غمت باشد

تو خورشید درخشان منی و خوب می‌دانم
هزاران بار اگر دورت بگردم هم کمت باشد

به شوق بازگشتت گریه کرده باز هم نوری
چه کس این گونه عاشق در تمام عالمت باشد؟


آرمین نوری

الهی عبدالله را از سه آفت نگاه دار:

الهی عبدالله را از سه آفت نگاه دار:

 از وساوس شیطانی و خواهشهای نفسانی و غرور نادانی.


#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

#سعدی

بر دشت لاله برف نشسته‌ست و دور نیست

بر دشت لاله برف نشسته‌ست و دور نیست
روزی که سر دوباره برآریم از کفن
-فاضل نظری

به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد

به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد
دلی ز حال دلم با خبر نشد که نشد

هزار کوره بنا شد درین دیار و دریغ!
یکی به داغی و سوز جگر نشد که نشد

به بی‌قراری شعرم سری نزد که نزد...
و آن شبی که نیامد، سحر نشد که نشد

هزار دفتر هق هق، هزار دفتر شعر
دلت... عزیز دلم! نرم تر نشد که نشد

کجاست شانه‌ی امنَت؟ که بعد تو این سر
برای من _منِ بیچاره سر نشد که نشد

سیاه پوشی و اندوه در غم سهراب
برای رستم دستان پسر نشد که نشد!

قرار بود که درد دلی کنم با تو
ولی دریغ! درین مختصر نشد که نشد...