ساعت را که نمى‌شود به عقب برگرداند.

ساعت را که نمى‌شود به عقب برگرداند.

آدم نمى‌تواند تا ابد در این فکر باشد که چه جور ممکن بود بشود.

انسان باید بفهمد که نصیب و قسمتش مثل دیگران بوده،

شاید هم بهتر از دیگران؛ آن وقت باید شکرگزار باشد ...



• از کتاب بازمانده روز

من دیشب خواب دیدم

من دیشب خواب دیدم

خواب دیدم تمام دنیا به دور از آشفتگی بود
خواب دیدم دست هر کس شاخه گلی بود
و لبخند ملی ترین زبان دنیا بود
خواب دیدم هیچ کس از شادی محروم نبود
دست هیچ پدری به وقت آمدن خالی نبود
خواب دیدم عشق را با لبخندی هدیه میدادند
خواب دیدم روی هیچ بامی برای کبوتر علامت نشستن ممنوع نبود
گلوی هیچ قناری پر خون نبود
خواب دیدم
خواب دیدم ستون فقرات هیچ گلی نشکسته بود
بر صورت هیچ کودکی اشک نبود
خواب دیدم عطر گل سرخ میهمان هیچ خانه ای نبود
یاس و مریم و اقاقی پا بند هیچ مسافری نبود
خواب دیدم آزادی، آبادی به آبادی کلیشه ای نبود
خواب دیدم
من،تو،او،ما،شما و آنها دستمان از هم جدا نبود
در خواب من تمام دنیا یکپارچه بود
عجب خوابی
عجب شوری
و افسوس
این فقط یک خواب بود…!

بپرهیزیم از اینکه درباره ی مردم

بپرهیزیم از اینکه درباره ی مردم
تنها بر مبنای لحظه ای از زندگی شان داوری کنیم..

کتاب دزد

به ندرت پیش می آید انسانی را بسنجم.
می خواستم از او بپرسم که چطور
یک‌ چیز می تواند در عین حال که
شکوهمندانه است زشت هم باشد،
چطور کلمات و داستان ها
در عین حال که کوبنده اند
ولی ذکاوت خود را هم دارند.

مثل یک

مردان اصلا موجودات احساسی نیستند
و بیان احساسات برایشان خیلی راحت نیست.
می تواند در مورد خداوند، مادرش
و خانواده پاسخ بدهد، اما کنکاش در مورد روحش
و احساس قلبی برایش سخت است.