همراه بعضی از کلمات، کلمات دیگری هستند
که لابلایشان یا زیرشان مخفی شدهاند؛
درست مثل قلوهسنگها. توجه خاصی به آنها نداری،
ولی یکدفعه به خودت میآیی و میبینی
که تمام عمرت همینها تو را میلرزانند،
سرتاسر عمرت، چه در لحظات ضعف
و چه در روزهای قدرت... آنوقت است که
وحشت بَرَت میدارد...
دستکمی از سقوط بهمن ندارد...
بالای سیل عواطفت مثل اعدام شدهای آویزان میمانی...
توفان بوده که از راه رسیده و رفته،
توفانی بسیار قویتر از حد تواناییت،
آنقدر شدید که هرگز خیال نمیکردی
وقوع چنین چیزی فقط در اثر احساسات ممکن باشد...