سلامی به بلندای پرواز همه پرندگان

سلامی به بلندای پرواز همه پرندگان
کلامی به ژرفای عمق همه شوندگان

خوشا به حال دوچشمان خیره عشق
به چشم خوددیده ایم دوری روندگان


رسیده ایم به اوج فسون جعفری زیبا
نامه ای را نوشته ایم بزحمت برندگان

هنوزدوچشمانم خیره گشته است بدر
صدای قلب منی به تیپ تاپ تپندگان

نوید من داده بودی وآمدی تو هم رفتی
مریضم کردی و رفتی بآیین پسنده گان
به قربان تو میشدم ای کاش بروز حج
محشرم برپاشده است بپیش شوندگان

عزیزی بجان ودلم شدی به رویای جنون
نوشته ام حکایتی را به رسم فرشتگان

قسمت نشدکه مال منشوی سپیده جان
رمان عشقت را بنویس بخشم خزندگان

افسوس میخورم به غصه های دیرینه ام
ای کاش نرفته بودیم به خدمت‌ چرندگان


علی جعفری

هرچند که دیدار تو یک ثانیه شد

هرچند که دیدار تو یک ثانیه شد
هرچند که دیدم به تو بد زاویه شد
یک ابر بهار و شعر و گلزار و غزل
تبدیل به باران بر این ناحیه شد


سینا حسین پناهی

خودت مرا آماده کن...

خودت مرا آماده کن...
برتن عریانِ محنت کشیده لباس افسون
پاپوش پیله بر پای از افتاده ی پر پینه
نیش کنایه بر دندان فاسد انتظار
ترفند به لب های ابلهِ لب ندیده
حیله در حلقِ قحطی زده از حمایت
و روسری دشنه به نقش را
برسر احلامِ ابلقم بپوشان

راستی خط چشمی را که
ادیبانه از نیرنگ های سیاه
پر کرده بودی
به تضرع گونه ترین نگاه خون آلودم کشیدی؟
آماده ام
حالا قیدِ در قید تو بودن را میزنم...

زهره تاجمیری

هر دو پاک و روشنی بخش اَند

هر دو پاک و روشنی بخش اَند
هردو صاف و بی غل وغشّ اند
آنقَدَر صاف که عیب ما گویند
آرزوهای مان زِ ما جویند
لحظه ای هر دوشان به ما گویند
از گذشت عمر و حالِ ما گویند
.
می شود ُزلال، روح ما، زان دو
چون زُلالی، ببارد از آن دو
هر دو اندوه وغم زِ دل ببرند
هر دو تصویرها در آن شکنند
آنچنان آن دو وابسته به همند
که طری، تازگی، هدیه دهند
..
هر دو با سنگ شکسته بشوند
روح و جان را لطیف بکنند
هر دو باعثِ رفع خمیازه شوند
روح ها زِدیدن شانِ تازه بشوند
صورت ما به هردو پیدا شود
آری به هردوشان، هویدا شود


سلیمان بوکانی حیق

خبری در راه است

خبری در راه است
شاهد من ماه است
می‌رسد مهمان آسمان

فاضله هاشمی

برای دلهره های کاری

برای دلهره های کاری
برای تب و لرزهای وقت بی وقت زمانهای بی حاصل فردام دیگر نای درد کشیدن ندارم
وقتی چنین عذابی همراستای میسر پر چالش زمانهای بی حاصلم هست
بی درنگ
نه میمانم و نه میروم
بتو پناه میبرم از این درد وخستگی .
یا ضامن آهو

سعید شریفی شیرمردی

هوا چرکین زمین بیمار و دلخون

هوا چرکین زمین بیمار و دلخون
عطش روییده بر آغوش کارون
جنون بوسه خار بیابان
نشسته بر تن زخمی هامون


ابوالقاسم کریمی

وقتی کبوتر در قفس کاشانه می سازد

من مانده ام بعد از تو با تکرار این هجران
در جنگل تاریک موهای تو سرگردان

آجر به آجر روی هم چیدم منِ ساده
اما چه می دانستم اینجا می شود زندان

عمری اسیر یک نگاه دزدکی بودم
آخر چه چیزی در دو چشمانت شده پنهان

تقدیر شاعر ها اسارت بوده از اول
گاهی هجا و وزن ، گاهی شیوه ی چشمان

مثل وطن بودی همین علت مرا کافیست
خو کرده باشم من به این دیوانگی از جان

وقتی کبوتر در قفس کاشانه می سازد
تنها اسارت می شود میراث فرزندان


علی قاسمیان