من کمی دریا دلم

من کمی دریا دلم
نیست اما رودی در ورود
میشوم خشکیده وخالی ز بود
با نمک آسود گردم
برفی اما دل کبود
از نفس افتم, نا امن ساحلم
گرده ها خیزد زمن
بر کند ریشه های هرچه بود
غرق من دیگر نباشد, , چون کسی
گم شوند در من بسی

رضا شاه شرقی

در باور خـــــود یوسفِ کنعان تـو باشم

در باور خـــــود یوسفِ کنعان تـو باشم
شوریده تــــرین شاعرِ چشمان تو باشم

ای دوست برآنم که بیایم بــــه سرایت
من باشم و تـو باشی و مهمان تو باشم

بگـــــذار کـــــه آیینـه در آیینهٔ رویـت
در چشمه چشمان درخشان تـــو باشم

گیسوی کمنـدت بشود سایـــــهٔ جـانـم
در خانـــــهٔ دل ناظـرِ عمران تــــو باشم

تـــا لحظهٔ گـــــل دادنِ بستانِ وجودت
ای کـــاش فقط خاک به گلدان تو باشم

از فصل خـــــزان خاطره ها دارم و دانی
دیوانـــــهٔ گرمای تن و جان تــــو باشم

در وقت نمازم همه با یاد تـــــو هستم
ای کـاش شبی قبلهٔ ایمان تـــــو بـاشم

ای نیـــــلِ زلال در مصبِ مصر مـلاقات
ای روح بـــــدن تشنهٔ چشمان تو باشم

با خندهٔ تــــو حرمتِ صد آینه بشکست
من قاصدِ بلقیس سلیمان تـــــو باشم

گـــــر تـــــو بروی زرد شود باغ دلِ من
در خلوت شب شمع شبستانِ تـو باشم

ای حجلهٔ افسوس بـــــه ایـوان مـدائن
شیـون بکنم دجلهٔ گـــریان تـــــو باشم

در دیــده و بر نقش لبت جای طلب بود
گـــر می طلبی یکسره از آنِ تـــــو باشم

تا بر سرِ انگشت تـــــو احساس نشسته
من مسخ هنـرمندیِ دستان تـــــو باشم

تـو مشعرِ عشقی؛ شبِ تاریک و سکوتم
در خلـوتِ دل مرغ غزلخوان تــــو باشم

زایــــــد ز دلِ ذوق زلال تـــــو زکـاوت
مسرور شوم یــار و نگهبان تـــــو باشم

افسوس از این دیر کهن مهر و وفا رفت
با خاطر افسرده پریشان تـــــو باشم...!


مهرداد خردمند

گوش کن! دل‌انگیزترین آهنگ دنیا را می‌شنوی؟

گوش کن!
دل‌انگیزترین آهنگ دنیا را می‌شنوی؟

مدهوش می‌شوم از این موسیقی
که عطر جنگل‌های بکر و رازآلود را دارد!


این دل‌انگیزترین آهنگ دنیا از آن کیست؟

از آن او...
او که رفت و
در دورترین نقطه‌ی جنگل گم شد!

و زمزمه‌ی نت‌هایش در عطر بکر جنگل باقی ماند!

شبنم حکیم هاشمی

در عمیق ترین گوشه چشمت

در عمیق ترین گوشه چشمت
جایی برای زیبایی ها،
در خلوت ترین گوشه قلبت
جای برای عشق،
در ساکترین گوشه ذهنت
جای برای اندیشیدن
و در شلوغترین لحظاتت،
لحظه های برای دوست
کنار بگذار....


سیمین حیدریان

بارها به بهشت رفته‌ام

من از آغوش تو

بارها به بهشت رفته‌ام

بهشت مگر کجا مى‌تواند باشد

جز آنجا که با خودت نگویى

کاش جاى دیگرى بودم؟


بهرام حمیدیان

هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای

هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای
با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست



احسان افشاری

ای بی وفای سنگ دل قدر ناشناس!

ای بی وفای سنگ دل قدر ناشناس!
از من همین که دست کشیدی تو را سپاس
با من که آسمان تو بودم روا نبود
چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس
آیینه ای به دست تو دادم که بنگری
خود را در این جهان پر از حیرت و هراس
پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟
کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس

دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس
مگذار ما هم ای دل بی زار و بی قرار
چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس

من دلم اردیبهشت می خواست اما دی شدم

من دلم اردیبهشت می خواست اما دی شدم
لحن شورانگیز دف می خواست اما نی شدم

من دلم می خواست در چشمان من مهمان شوی
رفتی و افسوس,من یک راه بودم طی شدم

دور بودی از من و نزدیک حس کردم تو را
از همان اول اسیر وهم پی در پی شدم


چشم بر راهت به روی شاخه های تاکِ باغ
فصل های عمر شیرینم گذشت و می شدم

چشم رویا دیده ی من را حقیقت پر نکرد
خوب می دانم اسیر این فریب از کی شدم

بهناز توسلی