برای دل شکسته ام مهمان ناخوانده بودی که

برای دل شکسته ام مهمان ناخوانده بودی که
باران شدی در خیالم
انگشت به شیشه ام زدی
شعری از حنجره ام متولد شد و
شیون شدم بین آغوشِ آشفته ی
لولای شکسته ی قاب پنجره ای غمگین
که روزهای پائیزی در آرزوی زمستان بود؛
افسوس کسی که رخت سپید بر تن داشت
قسمتش بود بی اختیار یک عمر ببارد
و رعد و برق چشمانش را
مثل لبخند عکاس باشی
قاب کرد به دیوار فراموشی,
انگار چشمت همچون شبنم
چکانده بود قطره ای را
مثل اشک های سقوط کرده
از گونه های گُلبرگ گُلدان ها
و از ایوان کنار تختخوابم
به خاک بوسه زد گلایل سفیدی
که خواب اَبدی را در چشمانم کفن می کرد!


مرتضی سنجری

از در درآ, تنهایی ات را نذر من کن

از در درآ, تنهایی ات را نذر من کن
زیبای من... زیبایی ات را نذر من کن
سر تا به پا, گنجینه ای از عشق داری
مثقالی از دارایی ات را نذر من کن
یک جنگل وحشی خزیده در تن تو
معجون گل آرایی ات را نذر من کن
مسحورم از وهم شراب آلود چشمت
ته مانده ی بینایی ات را نذر من کن
تلفیقی از چشم سیاه و گیسوانت
منظومه ی یلدایی ات را نذر من کن
لب های من دارد عطش تا لب بنوشم
یک استکان چایی ات را نذر من کن

ابری مبادا روزگارت ...گر چنین باد
یک عمر باران زایی ات را نذر من کن
خواهی که آدم باشم و آدم بمیرم
یک جو دل حوایی ات را نذر من کن

سیدقاسم حسینی سوته

دل من تنگ کسی ست

دل من تنگ کسی ست
دل من تنگ صداییست که نیست
دل من
تنگ آغوشی گرم
تنگ دستانی سبز
تنگ آن چشمانیست
که پر از پرواز است
خیره بر عقربه ی ساعت روی دیوار
گذر ثانیه ها را از نو
میشمارد تا شب
میشمارد تا صبح
باز روزی دگر است
و دل من تنگ است

بهاره کاهه

وطنم ...

مثل پدرم و مادرم و همسرم و فرزندانم!
تو برایم عزیزی مثل شکوه طلوع و غروب خورشید و حکومت بی بدیل ماه!
تو برایم عزیزی!
مثل زیبایی شب و روشنایی روز !
تو برایم عزیزی !
مثل خوشحالی دیدار دیروز و چشم انتظاری امروز!
تو برایم عزیزی!
مثل لالایی هر شب مادرانه ها ,هم دیروز و کودکی ام ,هم امروز و مادری ام!
تو برایم عزیزی!
مثل قصه های مادربزرگ و دلواپسی پدر بزرگ!
مثل بزرگی بابا و مهربانی مادر!
تو برایم عزیزی مثل خنده های دخترکی که در راه رسیدن به مدرسه تاب ندارد!
و بازیگوشی پسری که با عروسکش قایم موشک بازی می کند !
مثل صد آفرین بر دیکته ها!
مثل رسیدن به جواب مسئله ها!
مثل حساب,هندسه و زنگ آخر مدرسه!
تو برایم عزیزی !
مثل نم نم باران!
مثل تک تک برگ هایی که پاییز را نقاشی می کند و بادهایی که همسفر پاییز می شوند!

مثل مهر مثل آبان!
مثل یلدا طولانی و سفید چون برف زمستانی!
مثل گل,بهار, فروردین!
مثل نفس , جان, همین !
مثل اردیبهشت ,خرداد ,نقطه اتصال بهار با تابستان!
مثل تیر,مرداد دامن پربار درختان!
تو برایم عزیزی !
مثل طعم چای دارچین و استکان های ردیف شده مادربزرگ !
مثل استراحت پدربزرگ در پایان خستگی روزگار!
تو برایم عزیزی!
مثل لبخند!
مثل شیرینی!
مثل کیک تولد یواشکی!
مثل صبح و بیداری و دستان دخترم !
مثل نفس که می آید و می رود!
تو برایم عزیزی!
مثل عطر سیب!
مثل خوش بویی به و زیبایی زردآلو!
مثل دیدار!
مثل شوق !
مثل عشق!
وطنم ...

ام البنین دهقان

تنها , یک یاسِ رازقی

تنها , یک یاسِ رازقی
می داند
پنجره هایِ تنهایی به کدام سو باز می شود
و ما , از سکوتِ فانوس
حادثه را حدس می زنیم
تا تصویرِ دو ارغوان بر آب افتد

تنها سکوت , می داند
که این مهمیز
غمگینِ , استخوان هایِ ما , نیست
یا چرا کسی باچراغ نمی آید
این صحنه را روشن کند
تا ماه از آسمان نیفتد
اشک از ستاره هایِ بی تاب

تنهاییِ نیمکت
چه قدر باغ را نگاه کند
که پَر پَرِ گل شب بو
سبز شود سبز
بر غنچه هایِ پیراهنِ بی بی

بی بی !
بیا ماه را نگاه کنیم ...

فریدون ناصرخانی

قلب سیاهی که اینجا گذاشته‌ای

قلب سیاهی که اینجا گذاشته‌ای
صاحبش کیست؟
تو؟
لعنت به چشمان نقاشش که رنگی زیبا تر ندیدند
و اگر صاحبش منم
رنگ بدی هم نیست.
غیر از این است که به رنگ چشمان توست؟
حرف از رنگ ها شد
حال شال بنفشت که بنفشه‌های باغچه‌ام به رنگش حسادت می‌کردند چطور است؟

شنیده‌ام هنوز به سر داری.

عکس های سیاه و سفیدت هنوز رنگرزی پیدا نکرده‌اند؟

شنیده‌ام آخرین عکست را رنگی گرفته‌ای.

دلیلش چه می‌تواند باشد؟ خواستی سیاه رنگی چشمانت بیشتر نمایان شوند؟

من که خود می‌دانم برای عزاداری قلب سیاه من نیست.
سهیل محمدرجبی

دلم برایِ سرودن تنگ و,

دلم برایِ سرودن تنگ و,
پایم برای گریختن لنگ است
غریبه ی نشسته بر شاخه هایِ سبز
هوسِ سرودنِ خزان دارد
به چشمِ او زندگی زرد رنگ است
من از پنهانِ خموشی,
از برادریِ گم شده می سُرایم
از امیدی که دارد جوانه می زند
او زبانش, طنینِ طوفان
سرش, در تدارکِ جنگ است
به همه بانگ بر آرید که,
ریشه هایِ سبزِ زندگی,
در برادریِ گم شده است
نه در شرارِ خشم و نه آتشِ تفنگ است
آیا غریبه ها می دانند؟
که آبادانی با عشق و,
خرابی با کلنگ است؟


امیر ابراهیم مقصودی فرد