تنها , یک یاسِ رازقی

تنها , یک یاسِ رازقی
می داند
پنجره هایِ تنهایی به کدام سو باز می شود
و ما , از سکوتِ فانوس
حادثه را حدس می زنیم
تا تصویرِ دو ارغوان بر آب افتد

تنها سکوت , می داند
که این مهمیز
غمگینِ , استخوان هایِ ما , نیست
یا چرا کسی باچراغ نمی آید
این صحنه را روشن کند
تا ماه از آسمان نیفتد
اشک از ستاره هایِ بی تاب

تنهاییِ نیمکت
چه قدر باغ را نگاه کند
که پَر پَرِ گل شب بو
سبز شود سبز
بر غنچه هایِ پیراهنِ بی بی

بی بی !
بیا ماه را نگاه کنیم ...

فریدون ناصرخانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.