کویر لبهایم را ابرهای پا به ماه

‌کویر لبهایم را
ابرهای پا به ماه
سیراب نکرد
با تاک‌های خشکیده
هم‌‌سایه‌ام


رویا_سامانی

حیاط خانه‌ی ما در انتظار بارش یک ابر ناشناس

‌حیاط خانه‌ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می‌کشد
و حوض خانه‌ی ما خالیس
ت

فروغ_فرخزاد

با دلم صحبت می کردم

با دلم صحبت می کردم
تو را با گریه یادش می آمد!

غلامحسین افراس

آن سوی تاریکی

آن سوی تاریکی
اگر نور باشد امیدوارم
بال‌هایم را
باز می‌کنم
که بلند پرواز کنم!


علیرضا ایمانی فر

رفتی و من آیه ی شب را تلاوت می کنم

رفتی و من آیه ی شب را تلاوت می کنم
با نوای دل ز دست غم ‌شکایت می کنم
بعد تو تنهای تنها گوشه ای از خلوتم
واژه واژه در دل شعرم صدایت می کنم

زینب موسوی_ثمین

چشمها آدم می کشند

چشمها آدم می کشند
ومن
بی آن که
کلمه ای باتوبگویم
درموج ‌وحشی ترین کودتای نگاهت
بر سکوت طولانی یک آشوب سقوط کردم


باقر_اکبری

به من بگو من در توام یا تو در من؟

آخرین روزهای
شهریور با نقش و رنگ خاص خود
که از عطر و نم باران پاییزی
خبر میداد

آویزان به گیسوان سبز درخت بید
که در نسیم می رقصیدند
از یک قانون طلایی
شاعرانه شعری
در گوش پاییز خواند
در سرسرای
قبای سبز رنگ ...
برگهای زرین نمایان گشت در دشت ...

به من بگو
من در توام یا تو در من؟


فاطمه دانشور