نمی دانم چرا ؟!

نمی دانم چرا ؟!
اما
دلم
بعدِ تو
بار سنگین اش را
درسربالایی این همه تنهایی به دوش کشید
ودفترشعرم
در عبور سنگلاخ فاصله ها
قصه ای شد
که صدای نفس هایش
از گلوی متورم هر قلمی شنیده می شد

باقر_اکبری

تورفته ای

تورفته ای
و حال دلم خوب نیست
همه جا هستی
به خانه به کوچه به خیابان
ازسماجت آینه
"تاتیره ترین عمق ها"
هزار ایستگاه درمن
خیره ام
به قطاری که نمی آید


باقر_اکبری

میان این بغض عمیق

میان این بغض عمیق
زمزمه ای
در بهت تنم می رقصید
وباد
با گیسوان بلند
آخرین فرصت دوستت دارم را
از پیراهن تب دارم دریغ می کرد


باقر_اکبری

چشمها آدم می کشند

چشمها آدم می کشند
ومن
بی آن که
کلمه ای باتوبگویم
درموج ‌وحشی ترین کودتای نگاهت
بر سکوت طولانی یک آشوب سقوط کردم


باقر_اکبری

کدام جاده کدام راه

کدام جاده
کدام راه
قصه ی عشق چیده برمسیر دیدار
من هنوز تکلیفم را
با کوچه های بن بست روشن نکرده ام


باقر اکبری

رویای گم شده ای

رویای گم شده ای
در نقطه عطف جوانی ام
کدام راه
کدام بی راه
ازجنس سکوت
گلوی بریده ی قدم هایم رابردوش می کشد

"مرا ببخش اگر پیدایت نکردم

باقر اکبری

به دندان بکش مرا

به دندان بکش مرا
به وقت انار
کاش
آن طرف باغ
خانه ی تو باشد


باقر اکبری