بی تو تب کرده اند لحظات

بی تو
تب کرده اند لحظات
در بستر شب
به شرجی ترین نقطه‌ی چشمانم
بداد گریه برس

ناهید-طالبی

کوله ای از خاطراتت را

کوله ای از خاطراتت را
به دوش ریخته ام
و دلتنگی هایت را
یدک می کشم !
عجب کول بری
ساخته از من عاشقی


مجید آبسالان

عشق بزرگترین فریبِ تاریخ بود

عشق
بزرگترین فریبِ تاریخ بود
حتى درخواب و آن زمان که
دارکوبى براى کاشتن حروفى صامت
کله ام را جراحى مى کرد

خسته ام
دلم مى خواهد
قبل از آنکه
لباس راحتى آبى رنگِ آلزایمر را بپوشم
دفتر شعرم را هدیه کنم
به تنها ترین زن جهان
تا هرگز کسى نشناسد
مشوق این همه شعرهاى عاشقانه
کیست که روح زلالش
چون ماه از لابلاى هر ورق این دفتر
مى درخشد

خسته ام
دلم مى خواهد
همه چمدانهاى بسته ام را
یکجا ببخشم
به شیرخوارگاه على اصغر
واقع در بلوار میثاق
و فرم اهداى عضو را
بدون جانمائى قلبم پر کنم
براى سفر
و به اندازه ى حجم دلبستگى هایم
روى بیلبوردهاى تمام شهر
پر تکرار سپاسگزارى کنم
از زبانى که سه نوبت در روز
فریبم مى داد .


مجیدفربد

در بیکران عمق دریای نگاهت

در بیکران عمق دریای نگاهت
تمام قافیه ها ردیف شده اند
که اشک غروب چشمانت
تفسیر زاینده رود است
میان خشکی لب های شعر من،
نازنین..؛
بگذار دلم همچون بال های
خسته از کوچِ پرستوهای مهاجر
به پرواز بیندیشد!


مرتضی سنجری

تمـــــــام ســـال به بهـــــــارِ لبخنــدت زنــــــده بـودم.

تمـــــــام ســـال
به بهـــــــارِ لبخنــدت
زنــــــده بـودم.
هـــــــــزار زمستــــان
نمی‌کُشـــد مَــــــرا ...


نیلوفر_ثانی

برای دیدن عشق

برای دیدن عشق
باید
چشم بر پنجره ی خانه ای بگذاریم
که دهلیزی
آنرا به نردبان و دریچه ای میرساند
زیر سنگی
پشت کوهی
در بیابانی دراز


عمران صلاحی

برای خروج از هتل آماده می شدم

برای خروج از هتل آماده می شدم
ناگهان دیدم
در آینه کوچکم و در کیف دستی ام
پنهان گشته ای
مکان وعده ام را فراموش کردم
زمان وعده ام را فراموش کردم
و فراموش کردم با چه کسی وعده ای داشتم
پس تصمیم گرفتم با تو بمانم


سعاد الصباح

کاش

امشب برای اولین بار نمی دانم
کدام یک بهتر است
بینایی یا نابینایی ؟
فهمیدن یا نفهمیدن ؟
امشب نمی دانم برای کدام یکیمان سختتر است
تویی که یک عمر برایم
همچون بُتی بودی و
به حادثه ای در من
در هم شکستی
یا منی که یک عمر پرستیدمت و
به حادثه ای تمام رویاهایم پرپر شد ؟
کاش کور بودم
کاش نمی فهمیدم