به هوا نیازمندم

به هوا نیازمندم

به کمی هوای تازه

به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا

به پلی که می رساند یخ و شعله را به مقصد

به کمی قدم زدن کنار این دل

و به قایقی که واکرده طناب و رفته رقصان

به کرانه های آبی

به کمی غزال وحشی

به شما نیاز مندم.



"عمران صلاحی"

چرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش!

چرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش!

نمی توانی، می دانم، نمی توانی اما

بیا کمی بد باش!

تویی که سبزه و گل را به آب عادت دادی

تویی که با لب خود، این غمین تنها را

به می بشارت دادی

تو را که می بینم

خیال می کنم انسان، همیشه این سان است

چرا همیشه بهاری؟ کمی زمستان باش

مرا به سردی این روزگار عادت ده

چرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش!

(عمران صلاحی)

تو اگر بسته‌ای بار سفر،

تو اگر
بسته‌ای بار سفر،
تو اگر
نیستی دیگر،
پس چرا از همه جا
من صدای تپش قلب تو را میشنوم...

عمران صلاحی

خودکار توی فنجان،

خودکار توی فنجان،
قاشق روی کاغذ،
زیبایی ات
حواسِ مرا پرت می کند....

عمران_صلاحی

برای دیدن عشق

برای دیدن عشق
باید
چشم بر پنجره ی خانه ای بگذاریم
که دهلیزی
آنرا به نردبان و دریچه ای میرساند
زیر سنگی
پشت کوهی
در بیابانی دراز


عمران صلاحی

در قایق سرگشته‌ی این ماه هلالی

در قایق سرگشته‌ی این ماه هلالی

من هستم و یاد تو و دریای خیالی

این گوشه همان گوشه و این میز همان میز

جای لب تو مانده بر این ساغر خالی.

 

"عمران صلاحی"

به هوا نیازمندم

به هوا نیازمندم
به کمی هوای تازه
به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا
به پلی که می‌رساند یخ و شعله را به مقصد
به کمی قدم زدن کنار این دل
و به قایقی که واکرده طناب و رفته رقصان
به کرانه‌های آبی
به کمی غزال وحشی
به شما نیازمندم.


عمران صلاحی

شاید دستی مرا بگیرد از آب

شاید دستی مرا بگیرد از آب
شاید کسی خطوطم رابخواند
شاید موج مستی مرا به صخره ای بکوبد ..
گاهی پیدا شدم
گاهی پنهان شدم
چون نامه ای در یک بطری
آواره دریاهای جهان شدم ..



" عمران صلاحی "

بگذار تو را به لب، تبسم برسد

بگذار تو را به لب، تبسم برسد
راز دل ما به گوش مردم برسد
بنشین بغل آینه تا بار دگر
زیبایی تو به چاپ دوم برسد!

عمران صلاحی

هرچه بیشتر می‌گریزم

هرچه بیشتر می‌گریزم
به تو نزدیکتر می‌شوم
هر چه رو برمی‌گردانم
تو را بیشتر می‌بینم
جزیره‌ای هستم در آب‌های شیدایی
از همه سو به تو محدودم
هزار و یک آینه
تصویرت را می‌چرخانند
از تو آغاز می‌شوم
در تو پایان می‌گیرم.

عمران صلاحی