به هوا نیازمندم

به هوا نیازمندم
به کمی هوای تازه
به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا
به پلی که می‌رساند یخ و شعله را به مقصد
به کمی قدم زدن کنار این دل
و به قایقی که واکرده طناب و رفته رقصان
به کرانه‌های آبی
به کمی غزال وحشی
به شما نیازمندم.


عمران صلاحی

گوزن

تنهایی اش چروک برداشته
مانتوی تک سایز گوشه ی فروشگاه !
طرح گوزنی با شاخ شکسته
و دکمه ای افتاده
از روی سینه اش

فروشنده از کنارش رد می شود
به سمت دیگر خیره می گوید
سلام
این یکی جدیدترین کار ماست...


#دنیا غلامی

جان پس از عمری دویدن لحظه‌ای آسوده بود

جان پس از عمری دویدن لحظه‌ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبه‌رو شد صبح دلتنگی بخیر!
عقل بر میگشت راهی را که دل پیموده بود

درخت از تبر خاطره‌ دارد

درخت از تبر خاطره‌ دارد
من از تو...

علی شفیعی

مارو هیچکی بغل نمیکنه ،

مارو هیچکی بغل نمیکنه ،
.
.
.
.
.
.
ما معمولیا با چایی گرم میشیم!!!

طبیعت هر چند یک بار

طبیعت هر چند یک بار
برای جلوگیری از دلسردی ما،
برای وادار ساختن ما به تحمل زندگی
و بالاخره برای آنکه فرصتهای مناسب انتحار را
از دست ما برباید ظاهرا اندکی
به چشم محبت آمیز به ما می نگرد.

صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد

صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد
سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد

تلفن زنگ میزند،

تلفن زنگ میزند،
امروز حرف هایم را بلعیده،
اما هنوز گرسنه است،
صدایم میزند،
نگاهم زودتر میرسد،
اما دستم در خاطراتم
به دست های تو بند است،
از پیغام گیر حرف های تو را بالا می آورد،
گرسنه است،
زنگ میزند...

نگین_رساء

احساس تنهایی نمی‌کرد،

احساس تنهایی نمی‌کرد، چرا که هرگز به این که شاید به دیگران نیاز

داشته باشد فکر هم نکرده بود؛ او تازه متوجه می‌شد که برخی

شادی‌ها- بدون تردید ریشه ای ترین‌ها- اشتراک پذیر نیست، حتی

نمی‌توان بازگویی‌اش کرد؛ آن ها جزئی از ما می‌شوند درست مثلِ

چشم ها یا ستون فقراتمان؛ آن‌ها ما را به همین شکلی که هستیم می‌سازند.