ناخدای غمگین

خودم را فراموش کرده ام
نگران توام
مثل ناخدای غمگین ومبهوتی
خیره به سرنشینان یک کشتی
درحال غرق شدن
#دنیا_غلامی

گمشده

کجای قصّه ای ؟

کلاغ ها به خانه رسیدند

امّا تو نه

ببین عزیزم

برای اینکه قهرمان داستانی بشوی

حتماً لازم نیست تا کوه نور بروی

یا از دریا مرواریدی بیاوری

زیر همین آلاچیق اگر می نشستیم

دو فنجان چای می خوردیم

حتّی اگر سکوت می کردی

تمام فصل ها سهم چشم های تو بود

دور شدی

عکس در ستون گمشده های روزنامه ی قدیمی

من تنهای قبل از تو کجا ؟

من تنهای بعد از تو کجا ؟

# دنیا غلامی
وبلاگ شخصی شاعر:
www.bloodorange94.blogfa.com

تاب

مثل مردی قوی که چاقو خورده

از تخت بلند می شوم

پهلویم را می گیرم و می گویم چیزی نیست

پرستار اصرارمی کند باید بتادین بزنم

می گویم لازم نیست

به بوفه ی بیمارستان می روم

بستنی می خرم

و بیرون می روم

دختربچّه ای نگاهم می کند شکلک در می آورد

می خندم

بستنی ام را به او می دهم

و دور می شوم

و به این فکرمی کنم

که سالها پیش روی آن تاب نشسته بودم

کسی هلم داد

وقتی برگشتم

زنی شده بودم که

عینک دودی زده بود


تا کبودی دور چشمش دیده نشود...
# دنیا غلامی

+واقعا ممنونم بابت شعرهای زیباتون...خدا حفظتون کند..

آشیانه

وانمود می کنی که دیگربرایت مهم نیستم
امّا به گریه هایم که می خندی
دوستت دارم هایت را می شنوم
نگران نباش
پرنده ای که رها کرده ای
غروب نشده به آشیانه برمی گردد
حتّی اگر شکارچی ها قلبش را نشانه بروند

شانه هایت را با تمام دنیا عوض نمی کنم
می خواهم موهایم را کوتاه کنم
مویی را که قرار نیست تو ببافی شانه می خواهد؟
آن قدر خوبی
که حتّی نقش بد را نمی توانی بازی کنی
مطمئنّم همین الان گوشه ای نشسته ای
و شعری را که ننوشته ام می خوانی

من اگر حرف چشم هایت را نشنوم
که شاعر نیستم
وانمود می کنی که دیگر برایت مهم نیستم...

# دنیا غلامی ((رزسیاه ) )

میخ ها حرف میزنند

دلتنگی ماهی ست
که توی تنگ شکسته دست و پا می زند


دست هایت
اگر زودتر می رسید
شاید زنده می ماندم

برگشتی
درست لحظه ای که رفته بودم

راستی صد و بیست روز پیش را یادت هست ؟
میخ می کوبیدی
چای از دهان افتاد
و "دوستت دارم "هایم
از چشم هایم !

# دنیا غلامی

برای تبرها

حرفی که نباید
زدی
در دلم جنگلی خودسوزی کرد

به لابلای دودِ غلیظ
هیزم شکنی
به مراسم تدفین آمده
با تبری که از خنده هایش خون می چکد
که خیره شده
به درختی که نیمِ صورتش سوخته

و هنوز
دوستت دارد...


# دنیا غلامی (( رزسیاه ))

سرگیجه

دست هایم را گرفت

انگشت هایم را یکی یکی برید

رویشان نمک پاشید

و حالا نقطه چینی ام

که در آن زنی حامله برای جنین مرده اش

ناله می کند

به سرگیجه از خوابی غمگین

سیگاری روشن می کند

تمام شب را
در گورستان دسته جمعی باور ها پرسه می زند

کفش های لنگه به لنگه ات را جفت می کنم

الفبای نامت را با جوهری مشکی روی آینه می کشم

دلم گرفته

مثل خداحافظ با چشم های خیس

مثل "دوستت دارم" ی که تنهاست

*****

آدم آهنی ها را جدّی بگیرید

تنهایی های عمیق داشته اند

یک روز مهربانترین ها بودند

و کسی را که دوستشان نداشت
دوست داشتند

و کسی را که دوستشان نداشت خیلی دوست داشتند

و کسی را که دوستشان نداشت...

# دنیا غلامی (( رزسیاه ))

۰

برای دریا

سکوت می کنم

نوجوانی ام را

در تکّه های آینه ی شکسته ی زیر پایم مرور می کنم

روی دیوار مردی که نیست لبخند می زند

مردی که

موهایش شب های بوشهر است

چشم هایش مثل خواب ماهی ها آبی

دست هایش ظهر نخلستان وقت اذان

و صدایش

صدایش

صدایش روییدن نیلوفری ست
درست در میانه ی پاییز

غم انگیز
زیبا

که می شود ازاو شعر نوشت

که او خود شعر هست

لب باز می کند
استعاره ها تعظیم می کنند

واژه ها به دست بوسی اش می روند

مثل نی انبانِ پر شور

مثل دریا
مثل دریا نه
او خود دریاست ...

# دنیا غلامی (( رزسیاه ))

جاکلیدی

پنج پلنگ وحشی می بینم

پنجره را می بندم

خانه تاریک است

دنبال شمع می گردم

زنی می گوید: بسته ها خالی ست

کسی از پشت چشم هایم را می گیرد

ترسم را قورت می دهم

اسم ها را یکی یکی می گویم

همه جا ساکت است

دست روی قلبم می گذارم

دست ها کنار می رود

برمی گردم

خانه ناپدید شده

وسط جاده ای از مه ایستاده ام

چشم هایش را دیده بودم

زخم هایم را می داند

و روی جاکلیدی خانه

قفل کوچکی ست که راز کلیدش با اوست...


# دنیا غلامی (( رزسیاه ))

سیب ترش

بعضی وقت ها هم می آیی فراموش کنی

با یک تشابه اسمی

یک تکّه کلام

یک آهنگ قدیمی

تاول خاطره ای در ذهن می ترکد

انگار بعد از طوفان

سکوتی عمیق و چند تکّه کاغذِ افتاده پشت در

بعضی ها آنقدر مهربانند

که بعدِ رفتنشان

عمیق ترین تنهایی ها را تجربه می کنی

و نه تنها غروب جمعه

بلکه تمام هفته طعم سیب ترش می دهد

اینطور وقت هایی شعرهای «سیّد علی» را می خوانم

تو چه می کنی ؟

اصلا یادت هست که نیستم ؟...


# دنیا غلامی