از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدان !

از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدان !
از استقلال هتل و از جمهوری خیابانش !
سال‌های سال همه چیز تغییر کرد ،
به جز ساندیس‌هایی که رویشان نوشته‌اند :
"از اینجا باز کنید" ،
ولی مردم هنوز ، از "آنجا" باز می‌کنند !

همیشه نمی‌تونى منتظر زمان مناسب بمونى ،

همیشه نمی‌تونى منتظر زمان مناسب بمونى ،
گاهى وقت‌ها باید جرات کنى و بپرى ...

عینک دودی

تهران زنی بود با عینک دودی

و بارانی سیاه

که دست هایش

بعد از بدرقه ات در برف ناپدید شد

در ایستگاه ترافیکِ تنهایی ست

اشک ها که گفتند خداحافظ

بعضی کیفشان را

بعضی چترشان را

و بعضی ها جاکلیدی هایشان را

خیلی ها هم خودشان را جا گذاشتند

و رفتند...

# دنیا غلامی (( رزسیاه ))

آنچه غیر قابل تحمل بود
انسان ها بودند ، نه زندگی !.

آزمون عشق است

آزمون عشق است
هر صبح
همین جا
همین حوالی
اما تو
تنها گزینه‌ی طلوعم هستی


سیده مریم وهابی

تنها بودن بهتر از اینه که

تنها بودن بهتر از اینه که
کنار معشوقت بشینی و احساس تنهایی کنی

اکنون کاری را شروع کرده ام که ،

اکنون کاری را شروع کرده ام که ،
می توانستم ده سال پیش آغاز کنم
اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم ، دلشادم

من همیشه درحالی که دست‌هایم بر روی زانوهایم است،

من همیشه درحالی که دست‌هایم بر روی زانوهایم است،
اینجا می‌نشینم و مثل یک جغد که در قفسی بزرگ اسیر است
به دوردست‌ها خیره می‌شوم و اشک از چشم‌هایم سرازیر می‌شود.
ولی چه‌چیزی باعث ریختن اشک می‌شود؟
در آن‌جا چیز غم‌انگیزی وجود ندارد.
شاید این مغزم باشد که درحال آب شدن است.

ﺑﺎﺩﯼ ﺑﺬﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ وُ ﺭﻓﺖ

ﺑﺎﺩﯼ
ﺑﺬﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ وُ ﺭﻓﺖ

ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ُ ﺍﯾﻦ
ﺭﯾﺸﻪ ﯼ ﻗﻄﻮﺭ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ


ﻭﻫﺰﺍﺭ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﯼ ِ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩَﺕ...