‌کاش آدم ها یاد می گرفتند

‌کاش آدم ها یاد می گرفتند
هر چیزی که بر می دارند ،
سر جایش بگذارند
همین خود تو ...
اگر دلم را می گذاشتی سرِجایِ خودش ...
اینقدر بی تابی ات را نمی کرد


آذین_قانع

مگر می شود

مگر می شود
یک نفر را آنقدر نداشت
اما بی نهایت دوست داشت ؟

پرنده ای که به تنهایی عادت کرده

پرنده ای که به تنهایی عادت کرده

دیگر بسته یا باز بودن در قفس

فرقی به حالش نمی کند

درست شبیه من

دیگر برایم مهم نیست

این در به آمدنت باز شده

یا به رفتنت.


محمد شیرین زاده

عشق، تبدیل شدن به ایده‌آل یک فرد دیگر نیست.

عشق، تبدیل شدن به ایده‌آل یک فرد دیگر نیست.
عشق، یافتن فردی است که به شما کمک می‌کند
تا آنچه در شما بهترین است، نمود حاصل کند.

شعری بودم شنیدنی

شعری بودم شنیدنی

که نادره شاعری

سرود مرا

و قبل از اینکه بر کاغذ آورد

یا برای کسی بخواند

چشم از جهان فرو بست

نمی دانم ...

هستم یا نیستم

کجایم یا چیستم!

وحید عمرانی

یڪ روز صبح بیدار می‌شوے ،

یڪ روز صبح بیدار می‌شوے ،
و حس مے ڪنی‌ چقدر دوستش دارے
و خدا از خیلی‌ دورترها ،
دلش براے جاےِ خالےِ ڪسی‌ ڪـہ دیگر نیست
مےگیرد ...


" نیڪے فیروز ڪوهے "

در میان من و تو فاصله هاست

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم،

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

که مرا

زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی.

حمید مصدق

چـہ گویمت ؟ کـہ تو خود با خبر ز حال منے

چـہ گویمت ؟ کـہ تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، ‌نهان شدہ در جسم پر ملال منی

چنین کـہ مے گذرے تلخ بر من، از سر قهر
گمان برم کـہ غم انگیز ماہ وسال منے

خموش و گوشـہ نشینم، مگر نگاہ توام
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منے

ز چند و چون شب دوریت چـہ مے پرسم
سیاہ چشمے و خود پاسخ سوال منے

چو آرزو بـہ دلم خفتـہ اے همیشـہ و حیف
کـہ آرزوی فریبندہ ی محال منی

هوای سرکشی ای طبع من، ‌مکن، کـہ دگر
اسیر عشقی و مرغ شکستـہ بال منی ..
.

" سیمین بهبهانے "