به من در عمق نگاهت

به من
در عمق نگاهت

که ناکجای جهان است
وطن بده !

گیسوی شب، در حیاطِ خانه پریشان بود

گیسوی شب،
در حیاطِ خانه پریشان بود
و من
در حوض بی قراری ها
" ماه " را دیدم
که چگونه
دلتنگی در استخوانش
حل می شد...

لیلا_حاجتمند

عاشق که باشی فرقی ندارد

عاشق که باشی
فرقی ندارد
جمعه یا شنبه
هر روز
غروبِ دلگیر انتظارست....


لیلا_حاجتمند‌

هرگز زندانی گذشته نباش

هرگز زندانی گذشته نباش
اون یه درس بوده نه حبس ابد ....

تا به امروز، هیچ وقت تا این حد حس نکرده بودم

تا به امروز، هیچ وقت تا این حد حس نکرده بودم
که فاقد ابعاد پنهانی ام، که محدود به تنم هستم،
به افکار سبکی که مثل حباب از تنم بالا می روند.
من خاطراتم را با زمان حالم بنا می کنم.
من به زمان حال رانده شده و در آن رها شده ام.
بیهوده سعی می کنم به گذشته برگردم.
نمی توانم از خودم بگریزم.

تنها کسی بود که موفق شد

"دکتر ویکتور فرانکل"
تنها کسی بود که موفق شد از زندان آشویتس در لهستان معروف به قتلگاه آدم سوزی فرار کند

، او در نامه‌ا‌‌ی‌ خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ اینگونه می نویسد :

چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند ،
من اتاق‌های گازی را دیدم که توسط بهترین مهندسین طراحی می‌شدند ،
من پزشکـان مـاهـری را دیدم که کودکـانی معصوم و بی‌ گناه را به راحتی مسموم میکردند ،

من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می‌رسانند ،

من فارغ‌ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند

و مجموع این دلایل مرا به آموزش مَشکوک کرد ،

از شما تقاضا میکنم که تلاش کنید

زخم آنچنان بزن که به رستم شغاد زد

زخم آنچنان بزن که به رستم شغاد زد
زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد

باور نمی کنم به من این زخم بسته را
با چشم باز آن نگه خانه زاد زد

با اینکه در زمانه ی بیداد می توان
سر را به چاه صبر فرو برد و داد زد


یا می توان که سیلی فریاد خویش را
با کینه ای گداخته بر گوش باد زد

گاهی نمی توان به خدا حرف درد را
با خود نگاه داشت و روز معاد زد

# محمّد علی بهمنی

امروزه مردم بیش از هر زمانی ، ابزارِ زندگی کردن را دارند ،

امروزه مردم بیش از هر زمانی ، ابزارِ زندگی کردن را دارند ،
اما هیچ معنایی برای زندگی کردن برایش ندارند ...

هر گاه زنی بر تو پناه آورد برای او بمیر !

هر گاه زنی بر تو پناه آورد برای او بمیر !
چرا که زنی هیچگاه به مردی پناه نمی آورد
جز اینکه نزد او از بزرگترین مردان باشد ...