ته مانده ای از عشق تو باقیست؛

ته مانده ای از عشق تو باقیست؛
اما
عشق،
دیگر
نه چنگی به دل من می زند
نه تو،
می خواهم با خاطرات آن سال ها
دوستت بدارم...

افشین یدالهی

من تمام سهمم از بهشت و حوریانش را داده ام

من
تمام سهمم از بهشت و حوریانش را داده ام
که تو را بگیرم
حالا
تنها در جهنم نشسته ام
که بیایی


افشین یداللهی

می گویی بی آنکه اتفاقی افتاده باشد

می گویی
بی آنکه اتفاقی افتاده باشد
دلشوره داری
دستت می لرزد
می گویی
مدام به من فکر می کنی
مگر فکر کردن به من
اتفاق نیست ؟
مگر لرزش ِ دستت
از لرزش ِ دلت نیست ؟
آنقدر ساده ای
که جوابهای ساده را
نمی بینی
من
همین سادگیَت را
دوست دارم


افشین یداللهی

آنقدر بی‌صدا آمدم

آنقدر بی‌صدا آمدم
که وقتی به خودت آمدی
هیچ صدایی جز من نبود

آنقدر ماهرانه
تمام تو را دزدیدم
که خدا هم به شوق آمد


آنقدر عاشقانه
نگاهت خواهم داشت
که دنیا در احکام سرقت
تجدید نظر کند..

#افشین_یداللهی

لبخند بی‌فایده است

لبخند
بی‌فایده است
کسی که دلت را میخواند
به چهره‌ات نگاه نمی‌کند
و تو
در برابر او
راهی برای پنهان‌کاری نداری.

نترس
با رازهایت کاری ندارد
کمی مرتبشان می‌کند
آنهایی را که خودت هم ندیده‌ای
نشانت می‌دهد
می‌بوسدت
و منتظرِ دستهایت می‌ماند

و تو
در برابرِ امنیتِ او
بی‌دفاع‌ترین زنِ جهانی ...


افشین_یداللهی

در دلِ ویرانی،

در دلِ ویرانی،
آخرین دل‌خوشی‌ام
چشمِ ویرانگرِ توست...

خسته از جنگیدن،
آخرین فرصتِ صلح
عشقِ عصیانگرِ توست


کاش غیر از من و تو، هیچکس باخبر از ما نشود
نوبتِ بازیِ ما باشد و دیگر هرگز
نوبتِ بازیِ دنیا نشود...

#افشین_یداللهی

به من در عمق نگاهت

به من
در عمق نگاهت

که ناکجای جهان است
وطن بده !

در من کوچه‌ای‌ است

در من کوچه‌ای‌ است
که با تو در آن نگشته‌ام
سفری است
که با تو هنوز نرفته‌ام
روزها و شب‌هایی است
که با تو به‌سر نکرده‌ام
و عاشقانه‌هایی که با تو هنوز نگفته‌ام...

ما ظاهرا آبادهای باطناً ویرانه ایم....

ما ظاهرا آبادهای باطناً ویرانه ایم....

افشین یداللهی

و من در چشم او

و من
در چشم او
زیباترین مرد جهان را دیدم
و این
معجزه ی نگاه او بود
نه زیبایی من


افشین یداللهی