با خیالت شستم
هوای فاصله را
اینجا عطرت نفس می‌کشد
سیده_مریم_وهابی

به ضیافت بهاری دعوتم کن

به ضیافت بهاری
دعوتم کن
که صد خاطره عشق
لا به لای دست‌هایت
برایم سبز شود
رو به دریایی که
ساحلش قدم‌های ما را
انتظار می‌کشد


سیده مریم وهابی

از بیراهه‌ها نرفته‌ام

از بیراهه‌ها نرفته‌ام
که راهی به آمدنت نداشته‌ باشم
لا به لای همین چند سطر احساسم
واژه‌ها
مرا تا رسیدن به نگاهت
شعر می‌کنند
پیش از آنکه
تمام شود عاشقانه‌هایم


سیده مریم وهابی

ماه تا هرجای آسمانم پیدا شود

ماه تا هرجای آسمانم
پیدا شود
لا به لای هیچ شبانه‌ای
دوست‌داشتنت را
از یاد خواب‌هایم نمی‌برد


سیده مریم وهابی

در کدام ایستگاه تمام شد

در کدام ایستگاه تمام شد
برفی که سپیدهایش
رویایم را
در عبور شب زمستانی
به خیالت می‌رساند
و تو را میان شبانه‌هایم
شعر می‌کرد


سیده مریم وهابی

اینجا برای دوست‌داشتن‌های بی‌شمارم

اینجا برای دوست‌داشتن‌های بی‌شمارم
همیشه فاصله زیاد بود
اما من از میان هر ملودی خواهشم
تو را تا انتهای نگاهم
خواهم نوشت

سیده مریم وهابی

از کوچه‌های شهریور عبور کنم

از کوچه‌های شهریور
عبور کنم
عابری می‌شوم
که قدم ، قدم
پاییز را
نفس می‌کشد

لا به لای درختانی که
هوای باران دارند

سیده مریم وهابی

پنجره‌ها عشق را دوره می‌کنند

پنجره‌ها
عشق را دوره می‌کنند
در واپسین روزهای شهریوری که
به باران رسیده است ؛
در "جنگ و صلحی "
در حال گذار
میان بودن و نبودن
هنوز می‌توانم
نگاهم را
به بیرون بدوزم
و تو را
از لا به لای برگ‌هایی
که قرار ندارند
به شعرهایم برسانم

سیده مریم وهابی

پنجره‌ها عشق را دوره می‌کنند

پنجره‌ها
عشق را دوره می‌کنند
در واپسین روزهای شهریوری که
به باران رسیده است ؛
در "جنگ و صلحی "
در حال گذار
میان بودن و نبودن
هنوز می‌توانم
نگاهم را
به بیرون بدوزم
و تو را
از لا به لای برگ‌هایی
که قرار ندارند
به شعرهایم برسانم


سیده مریم وهابی

وقتی عبورم تا دوردست‌های خیال توست

وقتی عبورم
تا دوردست‌های خیال توست
و دشت دشت عشق
مرا به تو راهی می‌کنند
سراسر ، واژه‌هایی می‌شوم
که دنیایم را
به شعر می‌رساند


سیده مریم وهابی