تو رسیدے ڪه یڪے شاعِرے اش گل بڪند

تو رسیدے ڪه یڪے شاعِرے اش گل بڪند
چشمه اے خُشک از این معجزه قل قل بڪند

فوران ڪردن من هیچ، دماوند هم آه!
روبروی تو بعیـد اسـت تـَحمُل بڪند

باش در هـیئت آیینه و بـُگذار خدا
روزے از دیدن تصویر خودش هول بڪند


اخمهایت خفه ام مے ڪند، اے ڪاش یڪی
گـِرهِ بیـن دو اَبروے تو را شـُل بڪند

آبشارے ست نماد من افتاده ڪه عشق
عظمت مے دهدش، هرچه تَنزُل بڪند

خوبے، اندازه انبوه بـَدے هایِ زمـان
ڪه زمین در خودش احساس تعادل بڪند

مرگ همیشه سیاه نیست

مرگ

همیشه سیاه نیست

گاهی

برف است

در کوچه ای

با دیوارهای کاهگلی

و تنها ردپایی که

از یک نفر به جا مانده است

# بدری دهنوی

گفتی کدام شیوه‌ی مردن پسند توست؟

گفتی کدام شیوه‌ی مردن پسند توست؟
ما را بـه چشم‌ های خودت واگذار کن

در چشمان اَبری اَم قدم بزن

در چشمان اَبری اَم
قدم بزن
بدون چتر،
کوچه های تنهایی من
بوی تو را کم دارند
بگذار پلک هایم زیر باران
دستانت را بگیرند
و برایت شعر شوند!


مرتضی سنجری

تقویم دلم را ...

تقویم دلم را ...
بر مدار خواستنت نوشته اند
میلادی و شمسی ندارد
ولنتاین و سپندارمذگان را نمی شناسد
چهار فصلش تو را فریاد میزند
و هر روزش
عاشقانه دوست داشتنت را تکرار میکند...

آذین_قانع

من آدم های زیادی را می شناسم

من آدم های زیادی را می شناسم
که نفس می کشند اما همنفس ندارند
راه می روند و همراه ندارند
زنده اند و زندگی نمی کنند
در جمع نشسته اند اما تنهایی را سر می کشند
ادم هایی را....
که راه می روند
کار می کنند
حرف می زنند
اما سالهاست مرده اند

آذین_قانع

دنیا هم که از آن تو باشد

دنیا هم که از آن تو باشد
تا زمانى که درون قلب یک زن جایى نداشته باشى
تا درون آوازهاى عاشقانه زنى زندگى نکنى
و سهمى از دلشوره هاى زنى نداشته باشى
فقیرترین مردى

(شکسپیر)

شعری بودم شنیدنی

شعری بودم شنیدنی

که نادره شاعری

سرود مرا

و قبل از اینکه بر کاغذ آورد

یا برای کسی بخواند

چشم از جهان فرو بست

نمی دانم ...

هستم یا نیستم

کجایم یا چیستم!

وحید عمرانی