می‌ توانستم دامنم را پر از شکوفه‌های یاس کنم

می‌ توانستم گیلاسم را تا نیمه از شرابِ کهنه پر کنم
می‌ توانستم یکی‌ از آن آهنگ‌های قدیمی‌ را بگذارم
و آرام آرام خمارِ نوستالژی روزگارِ خوب شوم
می‌ توانستم پا برهنه
کوچه‌های باریکِ باغ را بدوم
می‌ توانستم دامنم را پر از شکوفه‌های یاس کنم
و مست شوم ...
مستِ مستِ مست
اما پشتِ این پنجره، رو به دریا نشستم
و برای تو شعر نوشتم
مست شدم ...
مستِ مستِ مست

"نیکی‌ فیروزکوهی"