سلام

کوچه باغی بود
مثل تطویل کلام
ناگهان گنجشکی
از شکافی کوچک
سر در آورد و به من گفت : سلام !

" عمران صلاحی "

تکرار به تکرار خودش می‌کوشد

تاریکم و شب از دل من می‌جوشد
تکرار به تکرار خودش می‌کوشد

تکراری‌ام آن‌قدر که حالا دیگر

پیراهنم از حفظ مرا می‌پوشد !


جلیل صفربیگی

به روانی موسیقی‌ست

به روانی موسیقی‌ست
عطری که می‌زنی به تن‌ات
امضای توست

نمی‌شود جعل‌اش کرد

"نزارقبانی"

زمین جای خطرناکی است

باید خودم
باد را متقاعد کنم
که نوزد
باید خودم
حرمت کلبه ام را به دریا گوشزدکنم
زمین
جای خطرناکی است
و کسی که
باید بیایید
همیشه دیر می آید ...

رسول یونان

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو ، مارا بکشد
گر همان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی ، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی ، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی ، بازآ  ...


" وحشی بافقی "

آن‌روز به چشم‌هایم گفتم :«متاسفم !

آن‌روز به چشم‌هایم گفتم :
«متاسفم !
بعد از این به‌طرز جنون‌آمیزی حرامتان خواهم کرد»

گفتم: «او رفته است
و آن‌که مانده تا غربتِ شهر را کامل کند ،
دیوانه‌ای‌ست با دو حفر‌ه‌ی خالی بر صورت
و
دو کلیدِ زنگ‌زده در دست
که حاضر نیست

آن‌ها را به‌هیچ دری امتحان کند»

لیلا کردبچه"

تاوان‌نویس تنهایی تو باشیم ؟

یک مشق را مگر
چندبار بی‌دلیل خط می‌زنند
که ما باید باز
با چشم بسته و دست شکسته

تاوان‌نویس تنهایی تو باشیم ؟


سیدعلی صالحی"

چه دیرآمده ای؟

نمی‌گوید دوستت دارم
اما آفتاب نگاهش راه را روشن می‌کند
و با دل شوره‌ای لرزان می‌پرسد :
چه دیر آمده‌ای ؟

" کاظم بهمنی "

عشق جایش تنگ است!

نامه ای در جیبم

و گلی در مشتم

غصه ای دارم با نی لبکی

سر کوهی گر نیست

ته چاهی بدهید

تا برای دل خود بنوازم ..

عشق جایش تنگ است !


" حسین منزوی"