تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود
سر قــرار عاشقی همیشه آب می شود
به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانــه خراب می شود
کنار قله هــــــــای غم نخوان برای سنگ ها
کوه که بغض می کند سنگ ، مذاب می شود
باغ پُــــــــر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح بــــه دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
چه کرده ای تـ♥ـو با دلم که از تـ♥ـو پیش دیگران
گلایه هم کـــــه می کنم شعر حساب می شودℳ
کاظم بهمنی
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من
((کاظم بهمنى))
خوب من
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را …
“کاظم بهمنی”
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود
سر قــرار عاشقی همیشه آب می شود
به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانــه خراب می شود
کنار قله هــــــــای غم نخوان برای سنگ ها
کوه که بغض می کند سنگ ، مذاب می شود
باغ پُــــــــر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح بــــه دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
چه کرده ای تـ♥ـو با دلم که از تـ♥ـو پیش دیگران
گلایه هم کـــــه می کنم شعر حساب می شود
کاظم بهمنی
بین صدها سرفرازی یک تباهی لازم است
گاه در چشم خلایق رو سیاهی لازم است
زندگی شطرنج با خویش است، تا کی فکر برد؟
در میان صفحه گاهی اشتباهی لازم است
رشته بین من و "او" با گره کوتاه شد.
معصیت آنقدرها بد نیست، گاهی لازم است
هر که از دل پاکی ام دم زد مرا تنها گذاشت
آمدم حفظش کنم دیدم گناهی لازم است
بعد از این در راه عاشقی هر گناهی می کنم
در پشیمان کردنم لطف الهی لازم است
ما صراط مستقیم بی تقاطع ساختیم
گفته "لا اکراه فی الدین" پس دو راهی لازم است...
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم
بین جان من و پیراهن من، فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمان تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
بازی ماهی و گربه است، نظربازی ما
مثل یک تُنگ، شبی میشکنم میمیرم
روح ِبرخاسته از من! ته ِاین کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم، میمیرم
- کاظم بهمنی
به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب میشود...
کاظم بهمنی
آب را گرمای تابستان گوارا میکند
جز نوازش شیوهای دیگر نمیداند نسیم
دکمهی پیراهنش را غنچه خود وا میکند.
"کاظم بهمنی"
با رخصت و بیاجازه خنجر خوردیم
از زنده و از جنازه خنجر خوردیم
چون رسم هنر همیشه نوآوری است
از زاویههای تازه خنجر خوردیم
کاظم بهمنی