جـدال عـقـل و دل هـمـواره در مـن مـاجــرا دارد

جـدال عـقـل و دل هـمـواره در مـن مـاجــرا دارد
شـبـیـه سـرزمـیـنــی کـه دو تـا فـرمـانــروا دارد

شـبیـه سـرزمـیـنـی که یـکـی در آن بـه پـا خـیـزد
یـکـی در مـن شـبــیـــه تــو خـیـــال کـودتــا دارد

منِ دل مـرده و عـشـق تـو شایـد منطـقـی باشـد
گـل نـیـلـوفـــر اغـلــب در دل مــرداب جــا دارد

تو دلگرمی ولی همپـا و همدستی نخواهد داشت
کسـی که قصـد مانـدن با من بی دسـت و پـا دارد

خودم را صرف فعل خواستن کردم ولی عمری ست
تــوانــسـتــن بــرایــم مــعـنــی نــا آشــنـــا دارد

زیـاد است انـتـظـار مـعـجـزه از مـن کـه فـرتـوتـم
پیمبـر نیسـت هر پیـری که در دستش عـصـا دارد...


"جــواد مـنـفــرد"

تاوان هر دلدادگی

تاوان هر دلدادگی
انتظار است و
پاداش  انتظار
دلدادگی ..


" واهه آرمن"

خداوندگاری که عشق است

خداوندگاری که عشق است
به اندازه داشتن نه
به اندازه خواستن می‌دهد.
زمین ضرب‌ در باغ
زمین ضرب‌ در عطر باران
زمین ضرب ‌در شور گنجشک...
و آدم که آمد
و آدم که دلتنگی‌اش را بسر کرد
و آدم که توجیه تنهایی‌اش شد
گمانم که رازش همین چیزها بود.
خداوندگارا!
اگر عشق، رنج است
مرا بهترین دسترنج است.
سید علی میرافضلی

ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺩﺭﻭﻏﻨﺪ

ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺩﺭﻭﻏﻨﺪ!
ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺑﺎﺩ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺗﻮ!؟
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺕ!؟
ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ!؟
ﺍﺻﻼ ﺍﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ!
ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺩﺭﻭﻏﻨﺪ
ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻌﺮ ...

"
محسن حسینخانی"

رفتن را بیشتر از آمدن دوست داشتم

همیشه دری باز به در به دری بودم

رفتن را بیشتر از آمدن دوست داشتم

صدای تو تنها سرزمین واقعی ام بود

کلمات را در آغوشت پنهان می کنم

از این به بعد

همه می توانند شعر هایی از مرا

در تو بخوانند

 

"روجا چمنکار"

در چشم هایت..

در چشم هایت

جنگجویی مغول کمین کرده

جرات نمی کنم دوستت نداشته باشم!


" جلیل صفربیگی"

من از حضور تو در شب‏ هام پروانه ام..

تاثیر پروانه‏ ای حضور تو در شب‏ هام
همین شمعی‏ ست که دارم می سوزد،
همین عمری ست که دارم از دست می رود ،
همین بوی گل
که دارم مست می کند
من از حضور تو در شب‏ هام

پروانه‏ ام ..

"کامران رسول زاده"

با دشمن خویشیم دمادم در جنگ

با دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با دَم تیغ آمده ،ما با دِلِ تنگ !

ما رودِ مدامیم بگویید به تیغ
ما شیشه ی عطریم بگویید به سنگ ..


" میلاد عرفان پور"

بر دوش خسته کشیدم،ترانه هایم را

بر دوش خسته کشیدم
ترانه هایم را
و عاشقانه گذر کردم
تا با دهان کوچک تو بخوانم
آواز سرزمین صبورم را
در جشن زاد روز کودک آینده ..

بر دوش خسته کشیدم
ترانه هایم را
و عاشقانه گذر کردم ...


" ایرج جنتی عطائی"

یاری که مرا کرده فراموش تویی تو

یاری که مرا کرده فراموش تویی تو
با مدعیان گشته هم آغوش تویی تو

صد بار بنالم من و آن یار که یک بار
بر ناله زارم نکند گوش تویی تو

ما زهره و خورشید به یک جا ندیدیم
خورشید رخ و زهره بنا گوش تویی تو

در کوی غمت خوار منم زار منم من
در چشم دلم نیش تویی نوش تویی تو

ما رند خرابیم و تویی میر خرابات
ما اهل خطاییم و خطا پوش تویی تو

مدهوشی و مستی نه گناه دل زار است
چون هوش ربای دل مدهوش تویی تو

خون می خوری و لب به شکایت نگشایی
همدرد من ای غنچه خاموش تویی تو

صیدی که تو را گشته گرفتار منم من
یاری که مرا کرده فراموش تویی تو

آغوش رهی بهر تو خالی چو هلال است
باز آی که شایسته آغوش تویی تو   ...


" رهی معیری"