من گنه کرده بداقبالم

من گنه کرده بداقبالم
که نمرده گرفتار جهنم شده ام
دردهایم بسیار، رنجهایم بی حد
همه در پشت سکوتم سنگین
بی صدا از درون میشکند قامت من
و کسی نیست که کمی از بار مرا
از سر لطف و رفاقت به دوشش بکشد
یا از سر مهر و محبت تن رنجیده من
کمی در آغوش خودش گرم سازد
من شدم ضاله تنها که هزار خویش دارد

طاقتم بسیار است
من از اول به جهنم متولد شده ام
من از اول به عذاب اخت شده ام
من ز شادی ندارم یادی
بجز در افکارم و هزاران خیال بافی زیبا که خدایش خودمم
همه شادی من در فرو دادن سر در بالشت پر
روی یک تشک نرم در میان سکوت مطلق
در ته تار اتاقی گرم از شعله برق
در سیاهی زمستانی سرد
بی هیچ نگاری شده است.

غرق در افکار خودم
میروم در باغی
در کنار گلی زیبا روی
که تنش خیس ز اشکهای غریو باران
آرام میلرزد از باد صبا
چون هزاران به آواز درآیم از شوق
کم کمک چشمهای ترم میبندد وبه خواب میروم در افکارم


 و دوباره
صدای رعد این رنجهایم که تپیده در این مخزن درد
یا  صدای زنگ این ساعت نحس
به خودم می آیم
که من آن گنه کرده بداقبالم
که نمرده گرفتار جهنم شده ام


محمود لباف

تو در خانه ام بار ها شام خوردی

تو در خانه ام بار ها شام خوردی ولی قاشق ام در خیابان بدیدی و از آن گذشتی .
تو در ناز و نعمت بودی همیشه ولی دست من تنگ دیدی و
و از من گذشتی
تو در رنج بودی همیشه ولی کوه بودم برایت همیشه
نبودم؟
که بودم .
ولی تو مرا سخت دیدی و از من گذشتی
..

سیّد ستاره حیدری

السلام علیک یا صاحب الزمان

اللهم عجل الولیک الفرج(عج)ادرکنی
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

چه کسی می گوید؟

چه کسی می گوید؟
آفتاب قدرت نفوذی دارد
صورت چوپان را سیاه کرد
چوب دستیش را سیاه کرد
اما دلش سفید سفید ماند
مثل دمبه های سفید
آن بره نذری...


سمیه معمری ویرثق

من شعری زیباتر در وصف درخت نخواهم یافت

من شعری زیباتر در وصف درخت نخواهم یافت
من شعری زیباتر در وصف درخت نخواهم گفت
گر کمی اندیشه کنیم با خود
چه چیزی زبیاتر از کاشت درخت، بتوان گفت
ما برای حفظ هوای پاک
ما برای داشتن سر سبزی
ما برای داشتن هوایی پاک
ما نهالی خواهیم کاشت

بر کنار نهری از آب روان
بهر سر سبزی این خاک
تا کند پهن سایه خود را بر ما
تا بگیرد خرمنی از برگ‌ سبز بر دوش
تا بسازد لانه ای ،پرنده ای بین شاخه های پر برگ
ای درخت تو پرچم زمین مایی
ای مردم شریف و والایی
عاشق سبزی طبیعت باشیم
در پی کاشت نهالی باشیم


مصطفی خواجه دهاقانی

در غفلت و جهل خود دمادم هستیم

در غفلت و جهل خود دمادم هستیم
با رانده ی حق مونس ‌و همدم هستیم

ما راکه خبر، زدرد هم نوعی نیست
حیف است بگوئیم که آدم هستیم


زینب شمسی نسب

به گمانم من و تو عاشق همدیگه شویم

به گمانم من و تو عاشق همدیگه شویم
نفس اندر نفس آید و در اندیشه شویم
به گمانم تو همان صورت زیبا و منم
منم آن بنده که دربند تو در بنده شویم


پیروز پورهادی

در قلبم سکوت کردمو فرهاد آها کشید

در قلبم سکوت کردمو فرهاد آها کشید
شیرین به سخن درآمدو دنیا آه کشید
گفتمت روزی با تو عاشقی ها خواهم کرد
دنیا نویسدو زمان به دوش خواهد کشید
نیستی ...
امام افسوس نمیخورم ز نبودنت ؛ بلکه میمیرم
راستش نبودم چشم انتظارت ...
چون که گفتی نیستی ...
من با همین داغ هر روز میمیرم ...

محمد قربانی

آهنگِ صدایت را

آهنگِ صدایت را
برشعرِ حضورم جاری کن
تا ذراتِ رقصانِ جانمان
با ترانه ی ما
بر آشوبد جهانی را


فرزاد امین اجلاسی