شاید باورش سخت باشد،

شاید باورش سخت باشد،
اما...
در قلب من
یک اقیانوس پنهان است

عشق که طوفان به پا می‌کند
به تپش‌های قلبم گوش کن؛
شوریدگی‌ام پایان ندارد


شبنم حکیم هاشمی

یک استکان چای هم

یک استکان چای هم
خستگی را در می‌کند
نمی‌شود خوابید
در این اوضاع
فقط برایمان
آب مانده است


علیرضا ایمانی فر

مزاجم سرد و خشک است

مزاجم سرد و خشک است
پاییز را دوست ندارم
انار میوه مورد علاقه ام نیست
و به هنگام باران از پشت پنجره به تماشا می ایستم
از سرما می ترسم و همیشه کلاهی بر سر دارم
آری مزاجم سرد و خشک است و من از هرآنچه شبیه خودم باشد واهمه دارم.

فاطمه میرزاده

به حساب دلم واریز کن

به حساب دلم واریز کن
هر صبح دوستت دارم را
هر روز عاشقانه تر از دیروز
تا تب کنند تمام مردان این دیار
وقتی تو
لب بر لبان من
عشق را مزه مزه خواهی کرد


آزیتا صدیقی مهر

نمی دانم زمستان در آیینه گیر افتاده است

نمی دانم زمستان در آیینه گیر افتاده است
یا میان موهای من
برایم یک بغل آفتاب بیاور
و شال گردنی از دستانت
نکند زمستان
برای چشمانم خواب دیده باشد


فاطمه انصاری مراسخونی

من متولد شدم

من
متولد شدم
وزندگی آغاز شد
کودکی و جوانی ام به سرعت گذشت
و من جا ماندم
چه کنم
در این سراب زندگی
در این دلواپسی های بعد از خوشی
اندکی آغاز زود بود
من در آرزوی موفقیت برای خودم ...
ولی تلاش نمیکنم...
آرزوی موفقیت برای شماست...
در عجبم
از مردی که برای تسخیر زمین نجنگید و کشته شد
و از زنی که از شوهرش بچه دار شد ولی ازدواج نکرد
دایره تلخ باورها کره زمین را تسخیر کرده
مشکلات بشر از جایی شروع شد که گفت
خدای من ...چه واژه ی زیبایی
ن ....چ واژه ی کهنه و بیجایی
خدای من منشا همه جنگ هاست
مگر خدا فقط برای من است
خدای من خدای همه آدم‌هاست خدای همه موجودات
شک نکن
عاقبت خواهم مرد
و این پایان آغازاست ولی پایان پایان نیست......


سید حجت اله طباطبایی

هنگامی که دو ابر که مدتی مدید در آسمان سرگردان بوده‌اند،

هنگامی که دو ابر که مدتی مدید در آسمان سرگردان بوده‌اند،
و سرانجام به‌هم میرسند.
پیوندی پرشور و ناب همچون سرشت خودشان
شکل می‌گیرد
شدت این شوق به حدی است که رعد و برق میزند
می‌زند
و تا مدت ها در آسمان می بارند
این پیوند همان عشق است، عشق راستین.
می بارند تا تمام شوند به پای هم
مذهبی که معشوق را به مقام خدایی می‌رساند.
معشوقی که سرچشمهٔ حیاتش
از خودگذشتگی و اشتیاق است
و نزد او بزرگ‌ترین از‌خودگذشتگی،
شیرین‌ترین لذت است.
این همان عشقی است.
که تو در من زنده میکنی...
آری
دوستت دارم
پیش از آنکه بباری
دوستت دارم پیش از آنکه لباست نمناک شود
دوستت دارم قبل از آنکه دست هایت را باز کنی
دوستت دارم پیش از آنکه زیر تمام درختها بباری ام
دهانم را ببند
دهانم را ببند
آرام پرکن آسمان را از پرهات
نم نم ببار
تا بخار بگیرد شیشه های ماشین را
برای بهانه گرفتن امروز دلیل خوبیست
امروز ریه هایم پراست از هوای باریدنت
بیا
از هرسمتی که باران می آید...


حجت هزاروسی

یک روز خواهم رفت

یک روز خواهم رفت
و تمام تو را خواهم برد
نگاهت راهنمای قلبم
و صدایت ره گشای دردم.
زندگی سهم کوچکی ست از تو
و درونم چه غوغای گرانی ست
تو وارث تمام من هایی
تو قاتل تمام غم هایی.
نگاهت زنده است در من
صدایت مرحم زخم هایم
تو تنها سهم منی و
منم وارث دست هایت


علی حاتمیان