معلم را با مشق شب شناختم!

معلم را با مشق شب شناختم!
و تو را با حروف کودکانه اش نوشتم!
هر روز تو تکرار می شوی
هم هستی و هم ناپیدای ناپیدا!


غلامحسین افراس

تو را به ترانه‌ها بخشیدم

تو را به ترانه‌ها بخشیدم
به صدای موسیقی
به سکوت شکوفه‌ها
که به میوه بدل می‌شوند
و از دستم می‌چینند
تو را به ترانه‌ها بخشیدم


شمس لنگرودی

سر بر سینه ات

سر بر سینه ات
از هولِ هراسِ دنیا
به سانِ تشنه ای ملول
گلبن گرفته از گلوگاهِ شهد وُ شراب
مست از نوشینیِ می
مدهوش از سیمینی ساغر
در آغوشت
شبی .... مشقِ عشقم کرد


علیزمان خانمحمدی

گنجشک من ! پر بزن درزمستانم لانه کن

گنجشک من ! پر بزن درزمستانم لانه کن
با جیک جیک مستانت خانه را پر ترانه کن
چون مرغکان بازیگوش از شاخی به شاخی بپر
از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن
با نفست خوشبختی را به آشیانم بوزان
با نسیمت بهار را به سوی من روانه کن

حسین منزوی

بشنو از نی وقتی از حیدر حکایت می‌کند

بشنو از نی وقتی از حیدر حکایت می‌کند
قطره‌ای از وصف دریا را روایت می‌کند

در سرایش هیچکس افسرده و پژمرده نیست
حال خوبانش به بدها هم سرایت می‌کند

جنس بد را زودتر از دست مردم می‌خرد
بیشتر حال ضعیفان را رعایت می‌کند

یک‌نفر اینجا نگفت: ایشان مرادم را نداد
هرکه را دیدیم گفت: آقا عنایت می‌کند

عشق در صحرای صحنش مثل رودی جاری است
رودها را بوسه بر خاکش هدایت می‌کند

در بغل می‌گیرد او هر زائر دل‌خسته را
باز آن زائر به درگاهش شکایت می‌کند

اشک وقتی می‌رسد دیگر شکایت رفته‌است
قلب ما با اشک احساس رضایت می‌کند

آیه‌ی تطهیر می‌شوید دلش را از بدی
مجرمی تا غسلِ دریای ولایت می‌کند

این جهان با هرچه در آن است تقدیم شما
درد و درمان علی ما را کفایت می‌کند


علی رفیعی وردنجانی

یکبار با من باش ...

یکبار با من باش ...
بعد از آن ..
فقط در خاطرم باش..
یکبار در آغوشِ تو بودن,,,,
یقیناً سهمِ من هست..

آن شب که فکرم خالی از حجمِ هوس بود
صدبار گفتی دوستت دارم زلیخا وار ...
من گرچه چون یوسف دو چشمم  بسته بودم..,,
اما پریشان شد پس از آن شب ,,, تمامِ روزهایم..

سهم من از آغوشِ تو
یکبار قطعاً هست..
آغوشِ من,,
بازِ گناهی دلپذیر است
میسوزم از هُرمِ تنت ,,,
جایِ تفکر بر جهنم نیست..
من در  بهشتِ داغِ آغوشِ تو,,, می بوسم جهنم را..

                                         
                                                  مهدی حیدری

در پی آن گوهر نابم هنوز

در پی آن گوهر نابم هنوز
مستم و هشیار و خرابم هنوز
با منی اما ز نظر غایبی,
رُخ بنما در تب و تابم هنوز
وقت سحر دوش دمی آمدی
حیف که در عالم خوابم هنوز
دیده نهادم که تو غایب شوی
تا که بیایم و بیابم هنوز
درد فراقت بشکست قامتم
غرق سوال بی جوابم هنوز

محمود عابدی