بشنو از نی وقتی از حیدر حکایت می‌کند

بشنو از نی وقتی از حیدر حکایت می‌کند
قطره‌ای از وصف دریا را روایت می‌کند

در سرایش هیچکس افسرده و پژمرده نیست
حال خوبانش به بدها هم سرایت می‌کند

جنس بد را زودتر از دست مردم می‌خرد
بیشتر حال ضعیفان را رعایت می‌کند

یک‌نفر اینجا نگفت: ایشان مرادم را نداد
هرکه را دیدیم گفت: آقا عنایت می‌کند

عشق در صحرای صحنش مثل رودی جاری است
رودها را بوسه بر خاکش هدایت می‌کند

در بغل می‌گیرد او هر زائر دل‌خسته را
باز آن زائر به درگاهش شکایت می‌کند

اشک وقتی می‌رسد دیگر شکایت رفته‌است
قلب ما با اشک احساس رضایت می‌کند

آیه‌ی تطهیر می‌شوید دلش را از بدی
مجرمی تا غسلِ دریای ولایت می‌کند

این جهان با هرچه در آن است تقدیم شما
درد و درمان علی ما را کفایت می‌کند


علی رفیعی وردنجانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.