باد سرزده می آید

باد سرزده می آید
کنار پرده های بی رفتار
و ناگهان ...
ماه را در دست می گیرد, صخره های چشم تنگ!
در این هزار و چندِ تاریخ, تازه
ستاره ها خواب هفت پادشاه می بینند
برای یک لقمه نان!
من, چگونه باور کنم سلام شعر را,
جنس لبخند را
و عطر سیب را در فصل گیج نارنج ها...

فاطمه زینی

ما درسِ سحر در رهِ میخانه نهادیم

ما درسِ سحر در رهِ میخانه نهادیم
محصولِ دعا در رهِ جانانه نهادیم
 در خرمنِ صد زاهدِ عاقل زَنَد آتش
این داغ که ما بر دلِ دیوانه نهادیم


" حافظ"

من که شاعر نیستم، گاهی فقط با دیدنت

من که شاعر نیستم، گاهی فقط با دیدنت
واژه‌ها را به تماشای تو دعوت می‌کنم

مینا_محمدی

به عاشق و معشوق های شهر بگویید

به عاشق و معشوق های شهر بگویید
"دلبری برای یکدیگر را
بگذارند به وقت تنهاییشان"!
خیابان و تاکسی و مترو
جای دست کشیدن روی ابرو
گذاشتن سر روی شانه
و لمس شال و گیسو نیست !!


"شاید یک نفر چشمانش را بست
شاید یک نفر خاطرش پر کشید
شاید یک نفر دلش رفت
شاید یک نفر دلش خواست" ..!!
#علی_سلطانی

در خانه نشسته ام

در خانه نشسته ام
دیوار ها تنگ تر از همیشه اند
ساعت نبض می‌زند
خاطرات روی افکارم خط انداخت
یادم آورد شبی را زیستم
که در آن خورشید همگام با تاریکی بود
همه ی تو از آن من
همه ی من از آن تو
چه هم همه بازاری بود
نگاهت چون مرغان وحشی نی نی چشمانم را می دزدید
چه ناگهان تحریم شدم از آن شب

که تو رفتی
و دیوار مرا می‌بلعد
که تو رفتی
و من جا ماندم
از قافله ی عشق
همچو درویش
عصا زنان در انتهای این خیابان سرد
میگردم
تا بیابم نگاهی را
که وجودم از آن سیراب شود
و دلم با هوایش
مست
و تو ندانستی
که بلبل می گرید و میخواند
و درخت می‌شکند و می روید
و تو رفتی و من چه زیبا شدم
با نگاهی به جامانده
در آن شب پاییزی

شادی خانی

آنقدر زیبایی

آنقدر زیبایی
که به تنهایی از عهده‌ی
دوست داشتنت بر نمی آیم ..
در من
هزاران "من" است
که لحظه لحظه
قیام می کنند
برای ستایش تو ...

#بهنام_محبی_فر

آدمى که نیمه اش نباشد،

آدمى که نیمه اش نباشد،
زبان انتظار را نمى فهمد؛
همه چیز برایش
یا دور است و یا دیر...!


• امیر وجود