دلم که تنگ می شود برایت

دلم که تنگ می شود برایت
چشمهایم را می بندم
خودم را
غوطه ور میکنم
در دریای وجودت
و به ریه هایم
میکشم
عطر تنت را
با عقیق چشمهایت
از دلتنگی هایم
سخن می گویم
وبا قطره ای اشک
خاموش می کنم
آتش دلتنگی ات را
در زندان سینه ام.

مریم ابراهیمی

چگونه با من است دریا .

چگونه با من است دریا . ان هنگام که فانوس را با خود نبرده ای .
ای کاش آن را همراه خود داشتی و شاید
لحظه ای و فقط لحظه ای به امید نور
به ان خیره می شدی
توگفتی راه را میدانم
و ماه پرتوه خود را به دیگری داد
بسیار آهسته با او زمزمه می کردی. همه به شماخیره شدند
و تو بی توجه به آینه . به فردا.
میتاختی پیچ در پیچ


علی محسنی پارسا

سلام می کنم

سلام می کنم
به بلندای قامت نگاهت
که از پنجره ی اتاقم
به گُلدان لاله عباسی خیره است
تا شکوفه ای سبز بخواند
شعرت را
به اندازه ی غزلی زیبا
که قافیه هایش پنهان شده
زیر خطوط پلک های کشید
ه اَت؛
ای کاش در آغوش پائیز
تو را می بوسیدند
کبوتران عاشقی که در سکوت مبهم لب های
زمستان لانه دارند روی درختان سپیدار!

مرتضی سنجری

... دستم هرگاه می خواست به دهانم رسد,

... دستم هرگاه
می خواست
به دهانم رسد,
از بازو
افتادم!


محمد ترکمان

دلی کز آتش عشقی نسوزد سوختن دارد

دلی کز آتش عشقی نسوزد سوختن دارد
لبی کز عاشقی حرفی نداند دوختن دارد

از آن در آتش عشق تو گریانم که می‌دانم
میان آب و آتش شمع محفل سوختن دارد

نیاموزی چو من ای لاله رخ، درس وفا هرگز
که با خون جگر درس وفا آموختن دارد

منوّر کرده ام با شمع جانم راه جانان را
به پیش پای جانان شمع جان افروختن دارد

(صفا) در دل به غیر از مِهر مهرویان نیندوزد
که در ویرانه ی دل گنج عشق اندوختن دارد

"اسماعیل نواب صفا"

در سکوت فراگیر اتاق

در سکوت فراگیر اتاق
و روشنی نور چراغ
پنجره ای که بسته شد
از هجوم نسیم وباد خسته شد
داشتم فکر می کردم
شاید!
جهان خوابش برده باشد
همه رویاهای هستی را آب با خودش برده باشد

اما
در هجوم این بی حوصلگی ها
چه کسی به ماه خیره شد
و در حجم سیاه شب
کدام ستاره ای دیده شد
و در دفتر حوصله هایت
کدام شعری شکفته شد..‌.

لاله رمضانپور