تا کجا ...

تا کجا  ...

از خاطر من دور می شوی  ؟

یک بوسه  ... ؟

یک گل  ... ؟

چند شبنم  ... ؟

اصلا ... می توانی  ؟!

پرویز صادقی

با هُرم نفس هایت

با هُرم نفس هایت
کنار بزن
پرده های وجودم را
بگذر از شاهرگ حیاتم
بگذار خاکستر شوم
از گذارت
در اقلیم مکدر جان


مرضیه_شهرزادپور

چشمم خیره مانده است

چشمم
خیره مانده است
به تیغ طراحی‌ات
چه زیبا
آسمان را
به افق دوخته‌ای!


علیرضا ایمانی فر

اگر چه عشق در آغاز سهل و آسان است

اگر چه عشق در آغاز سهل و آسان است
فضای سینه ی عاشق شبیه طوفان است

برای عاشقِ دور از نگارِ خود ,  تنها
حضور دلبرِ دلداده همچو درمان است

همیشه کافریِ عشق, کیش معشوق است
مرام عاشق زار ,  همطراز ایمان است

از آن زمان که تو رفتی هوای من ابری است
و چشمهای من هر شب مسیر باران است

بدان که لاف زدی عاشقی ,  ندانستی
کسی که دل به تو داده  خراب و ویران است


فریب خورده ام آری به سیبِ لبخندت
فریب خوردن  آدم , خواص انسان است

(خیالِ روی تو در هر طریق همره ماست)
برای تو اگر این عشق رو به پایان است

شهرام آذین

آفتاب می شود ...

آفتاب می شود ...

آسمان این زمین ...

با طلوع چشم تو !


پرویز صادقی

چیزی از ذهنم خطور نمی کند

چیزی از ذهنم خطور نمی کند
انگاری خیابانی ساکت و متروکه است
که سال هاست رهگذری بر آن نشده است
خیابانی خسته...با
ساختمان های فرسوده
کتابخانه های خاک آلود
همراه با میخانه های قدیمی...
خیابانی که چیزی نمی خواهد
از زندگی
از مردم
از ثانیه ها
فقط اندک استراحتی می‌خواهد!!!


ساسان مردوخی

وقتی یک دختر حرفی نمیزند

وقتی یک دختر حرفی نمیزند
به تنها چیزی که فکر نمی کند
توئی  !

پرویز صادقی

اینجا زمان ,

اینجا زمان ,

بر پهنه ی سراب شناور است

و باور فراموشکار

مدام از کویر دل آب می خواهد

حال آن که هزار سال است ,


نباریده ای

زهرا یوسفی