زدم دل را به حافظ، دیدم او امشب برای من

زدم دل را به حافظ، دیدم او امشب برای من

"لبش می بوسم و در می کشم می" در نظر دارد



بهمن صباغ زاده

من معنای این نگاه مردد را نمی فهمم

من
معنای این نگاه مردد را
نمی فهمم
لطفا
یک بار دیگر
در لحظه ای که نمی دانم
با بوسه ای
مرا غافلگیر کن


نیلوفر لاری پور

بیـــــچاره ما...

بیـــــچاره ما...
ڪه گرچه عزیزیم نزد خلق...
چیزی ڪه پیش دوست نداریم،
آبروست...

عجیب این که ماهی‌ها بلد نیستند جیغ بکشند.

عجیب این که ماهی‌ها بلد نیستند جیغ بکشند.
روزهای بارانی آن‌ها دیر می‌میرند.
در آخرین لحظه وقتی‌که رمق ندارند دُمشان را تکان دهند
و از گرم شدنِ پولک‌هایشان چیزی نمی‌فهمند
[فقط ما آدم‌ها می‌دانیم که می‌میریم، می‌فهمی که]
چند قطره باران، مرگ را دوسه قدمی از ماهی‌ها دور می‌کند.
می‌شود این‌طوری هم گفت که مرگ سیگاری روشن می‌کند
و آن‌قدر همان طرف‌ها قدم می‌زند تا باران بند بیاید.

سلام بر پیچشِ تنِ تو

« سلام علی الخصر
یخطر بالبال مثل المنام »

سلام بر پیچشِ تنِ تو
که مثلِ خواب و رویاست .

صبح را با دیر بیدار شدن کوتاه نکنید؛

صبح را با دیر بیدار شدن کوتاه نکنید؛
به ‌صبح مانند پنجمین عنصر حیات بنگرید
که قدری نیز مقدس است...

اولاً: دوستت دارم!

اولاً: دوستت دارم!
ثانیاً: هر آنچه بینمان رخ داد،
اولاً را از یاد نبر...

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
...
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است



نجمه زارع

حیران مباش


حیران مباش
از تصویری که می‌بینی
از لب‌هایی که خود را شکل می‌دهند
از چشم‌هایی که می‌پرسند
از رنگ‌های متغیر پوست
که کم‌جان در نور خفیف سوسو می‌زنند
از گونه‌هایی که محو می‌شوند
تو فقط خودت را دیده‌ای اینک
خودت را در آینه‌ی یک مرد


گونار اکلوف
مترجم : محسن عمادی