آفتاب را دوست دارم

آفتاب را دوست دارم

به خاطر پیراهنت روی طناب رخت

باران را

اگر که می بارد

برچتر آبی تو

و چون تو نماز می خوانی

من خداپرست شده ام...

(بیژن نجدی)

سرزمین من همینقالی ست زیر پایه های مبل

سرزمین من همینقالی ست زیر پایه های مبل

که بوی گل هایش

از پوست پاهای شما راه می رود تا دل تان

آینه ی من این آلبوم مقوایی ست

گشوده روی میز

با گریه های مقوایی

لبخند و چشم های مقوایی

آسمان من گچ بری ها و سقف مسجدهاست

می بینید؟

که من چگونه ام؟ مرا می بینید؟

که موسیقی من

صدای شماست که از کوچه می گذرید؟

(بیژن نجدی)

بیشتر از ماه

بیشتر از ماه

دوست دارمش چراغم را

که به روشن و شیشه و خاموش تنش

می‌توانم دست بزنم

بیشتر از چراغ اتاق

شیفته ی کبریت خودم هستم

با همین اندکش گرما

و شعله‌اش پر از بوی سوختن چوب

و چقدر بسیار‌تر از کبریت

عاشق روشنایی خاکستر سیگار تو هستم من

که پشت دود

چشم لخت تو را دارد در نگاه برهنه من.

(بیژن نجدی)

گاهی از رویای تو می گذرم

گاهی از رویای تو می گذرم
گیرم که نمی بینی
و گاه از خواب های من تو می گذری
افسوس که نمی بینم


بیژن نجدی

ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻦ ﺑﺮ ﻧﺎﺧﻦ ﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ

ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻦ ﺑﺮ ﻧﺎﺧﻦ ﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ
ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﺧﻦ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺧﻦ ﺩﯾﮕﺮ
ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ
ﺁﻓﺘﺎﺏ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﮐﻒ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ
ﯾﮏ ﻧﺎﺧﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺮﻭﺏ
ﻧﺎﺧﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﯿﻢ ﺭﺥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﯿﻢ ﺭﺧﺶ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻮﭼﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﻭﺍﻥ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ
ﺑﺎ ﻃﺮﺡ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ
ﺣﺎﻻ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﻭ ﺑﭙﯿﭻ ﺩﻭﺭ ﺗﻨﺖ
ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻧﺎﺧﻦ ﻫﺎﯾﻢ
ﻧﻮﮎ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯾﻢ
ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﭘﻮﺳﺖ ﺗﻮ.
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ؟؟
ﺭﻧﮓ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ..؟

کدام پرنده با بوی تن تو

کدام پرنده
با بوی تن تو
پرواز می‌کند
که باران را این‌گونه
عاشقانه می‌نوشم؟

بیژن نجدی

عجیب این که ماهی‌ها بلد نیستند جیغ بکشند.

عجیب این که ماهی‌ها بلد نیستند جیغ بکشند.
روزهای بارانی آن‌ها دیر می‌میرند.
در آخرین لحظه وقتی‌که رمق ندارند دُمشان را تکان دهند
و از گرم شدنِ پولک‌هایشان چیزی نمی‌فهمند
[فقط ما آدم‌ها می‌دانیم که می‌میریم، می‌فهمی که]
چند قطره باران، مرگ را دوسه قدمی از ماهی‌ها دور می‌کند.
می‌شود این‌طوری هم گفت که مرگ سیگاری روشن می‌کند
و آن‌قدر همان طرف‌ها قدم می‌زند تا باران بند بیاید.

آیا کسى نشسته است پشت ابر

آیا کسى نشسته است پشت ابر
که نى مى‌زند
یا سه تار،
نمى‌دانم
آوازى، اما یک آواز
از گوشه‌ى آسمان جمعه مى‌ریزد.

بیژن نجدى

دلم می خواهد کسی برای دل من سه تار بزند

دلم می خواهد
کسی برای دل من سه تار بزند
ودلم سه تار بزند
چه قدر دلم می خواهد که
دلم بزند


((بیژن نجدی))

گاهی از رویای تو می گذرم

گاهی از رویای تو می گذرم

گیرم که نمی بینی..

و گاه از خواب های من،تو می گذری

افسوس که نمی بینم..

"بیژن نجدی"