اگر بتوانم دوباره زندگی کنم

اگر بتوانم دوباره زندگی کنم
می‌کوشم پابرهنه کار کنم
از آغاز بهار تا پایان پاییز
بیشتر دوچرخه‌سواری می‌کنم
طلوع‌های بیشتری را خواهم دید
و با بچه‌های بیشتری بازی خواهم کرد
اگر آنقدر عمر داشته باشم

#خورخه_لوئیس_بورخس

جاده‌ای بودم باریک،

جاده‌ای بودم
باریک،
به اندازۀ یک‌ نفر
و طولانی و یک‌‌طرفه
آن‌قدرکه باید عصازنان 
به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی

 چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده‌ شدن
چگونه برگشتی؟

در دستم شاخه گلی به رنگ غروب

در دستم
شاخه گلی به رنگ غروب
در دهانم
«پنجاه‌و‌سه ترانه‌ی عاشقانه ی شمس»
در دلم
چیزی که پنهان کردنش کار هرکسی نیست..
چگونه طبیعی باشم؟
با این بی‌قراری بی‌مهار
و این دهان عاشقانه‌ی بی‌قرار
که اگر دهانم را ببندم
از چشم‌هایم
سرریز می‌کند...

شازده کوچولو : تو سواد داری ؟

شازده کوچولو : تو سواد داری ؟
روباه : سواد مال آدماس . من شعور دارم...

هر انسان عادی

هر انسان عادی
تنها از یک دهم استعدادها
و قدرت فکری خود استفاده می کند.

توان گفتن آن راز جاودانی نیست

توان گفتن آن راز جاودانی نیست
تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست

پراز هراس و امیدم که هیچ حادثه ای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست

فاضل_نظری

من‌ از همه‌ی‌ آنچه‌ نداشته‌ام،

من‌ از همه‌ی‌ آنچه‌ نداشته‌ام،
اشباع‌ شده‌ام...
لبریز شده‌ام...
خسته‌ شده‌ام...
همه‌ی‌ آنچه‌ نیست،
از من‌ دارد سَر می‌رود
آیا کسی‌ حرف‌ مرا می‌فهمد؟

انگشتان خیالت که می لغزند

انگشتان خیالت که می لغزند

و انحنای واژه هایم را

نوازش می کنند

عاشقانه ای می روید

پر از باغ تماشا

پرویزصادقی

تن را که هدیه کردیم،سر را طلب نمودند

تن را که هدیه کردیم،سر را طلب نمودند
این است ؛ آه ، آری ... خاصیت گدایان