من از همه‌ی آنچه نداشته ام، اشباع شده ام

من از همه‌ی آنچه نداشته ام، اشباع شده ام

لبریز شده ام

خسته شده ام

همه‌ی آنچه نیست، از من دارد سر می‌رود.

آیا کسی حرف مرا می‌فهمد؟


معین دهاز

شعری که دوست دارم، چرا مرا می‌گریاند؟

شعری که دوست دارم، چرا مرا می‌گریاند؟
نه، منصفانه نیست
که در برابر هر آنچه دوست داریم،
آسیب پذیرتریم ..

معین دهاز

سال‌ها بعدِ رفتنت

سال‌ها بعدِ رفتنت
هربار که از پنجره به کوچه نگاه می کنم
برایم دست تکان می دهی
با چمدانی که
همه چیز را بُرد
حتی همین کوچه را،
همین پنجره را،
چشم هایم را،
ادامه ی این شعر را...

رسیدنت را در چشمِ راه دیده ام

رسیدنت را
در چشمِ راه دیده ام
از بادها شنیده ام
آنقدر نزدیکی
که قفس ها پرواز میکنند
تبرها
شکوفه داده اند...

چیزی بگو حرفی بزن از فردا

چیزی بگو
حرفی بزن از فردا
اما نه آنقدر تلخ که دلم بلرزد
و نه آنقدر زیبا که باورم نشود . . .

ما غرق شده‌ایم..

دریا بالا آمده
یا جزیره پایین رفته،
فرقی نمی‌کند
ما
غرق شده‌ایم..

کاش یک بار هم ما شکوفه می‌دادیم!

کاش یک بار هم

ما شکوفه می‌دادیم!

ما که این‌ همه

هرس شده‌ایم...



معین دهاز

من‌ از همه‌ی‌ آنچه‌ نداشته‌ام،

من‌ از همه‌ی‌ آنچه‌ نداشته‌ام،
اشباع‌ شده‌ام...
لبریز شده‌ام...
خسته‌ شده‌ام...
همه‌ی‌ آنچه‌ نیست،
از من‌ دارد سَر می‌رود
آیا کسی‌ حرف‌ مرا می‌فهمد؟

من‌ از همه‌ی‌ آنچه‌ نداشته‌ام،

من‌ از همه‌ی‌ آنچه‌ نداشته‌ام،
اشباع‌ شده‌ام...
لبریز شده‌ام...
خسته‌ شده‌ام...
همه‌ی‌ آنچه‌ نیست،
از من‌ دارد سَر می‌رود
آیا کسی‌ حرف‌ مرا می‌فهمد؟

ای دل که بی گدار به آبی نمیزدی،

ای دل
که بی گدار به آبی نمیزدی،
بی قایقت میانه‌یِ دریا چه میکنی؟!

#معین_دهاز