وقتی کنار پنجره می ایستی و

وقتی کنار پنجره می ایستی و
به دور دست های غروب چشم میدوزی
تو در اتاقت ناخدای تمام کشتی ها می شوی ...

چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن،

چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن،
گوش به باران دادن،
چای درست کردن،
پادشاهِ وقتِ خود بودن...

گاهی برای پی بردن به یک اشتباه

گاهی برای پی بردن به یک اشتباه
باید تاوان سختی در زندگی پرداخت...
مثل از دست دادن لحظه هایی از عمر
که حسرتش تا ابد بر دلت
باقی می ماند...
مثل باختن زندگی و مالی که برای
بدست آوردنش رنج ها کشیده بودی...
مثل تنها شدن،زخم زبان خوردن ها
و یا حتی تحقیر شدن...
آخر سر هم باید بروی مهر این تجربه رو
پای اشتباهات بزنی
اشتباهاتی که تو را تغییر می دهد
و دیگر آن من سابق نمی شوی...

تسلیم نشی بردی؛


تسلیم نشی بردی؛ حتی اگه آسفالتت کرده باشن..

الیاس دربارۀ ترس از آدم‌ها عقیدۀ جالبی داشت.

الیاس دربارۀ ترس از آدم‌ها عقیدۀ جالبی داشت.
یک‌بار به من گفت از هرکس که کمتر گریه کند بیشتر می ترسد.
گفت به‌نظر او وحشتناک‌ترین و خطرناک‌ترین آدم‌های این دنیای عوضی کسانی هستند

که حتا یک‌بار هم گریه نکرده‌اند...

ﺧﺪﺍﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻫﺎﯼﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

ﺧﺪﺍﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻫﺎﯼﺳﺨﺖ
ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩﻭﻟﯽﺗﻘﻠﺐﻫﻢ
ﺯﯾﺎﺩﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ
ﺩﻭﺭﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪﻣﻦ
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍنهﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ
ﯾﮏ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ
ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﻣﺎﺩﺭ
ﺑﻪ ﺑﯽﺗﻮﻗﻌﯽﯾﮏ ﭘﺪر
ﺧﺪﺍﯾﯽﮐﻪﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﻫﻤﯿﻦ
ﺣﻮﺍﻟﯽﺍست

صبح بهانه ای شد.

صبح بهانه ای شد.
برای تکرار دوست داشتنت...
و من امروز
تو را بیشتر از ،
هرلحظه ای دوست خواهم داشت
حتی بیشتر از چند لحظه قبل تر،
که قلم نوشت...

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌ چین بس است

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌ چین بس است
خاتون دل و دماغ ندارم.... همین بس است

یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم
کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است

عشق آمده‌ست عقل برو جای دیگری
یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است

مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا
یک ذره آفتاب و کمی ذره‌بین بس است

ظرف بلور! روی لبت خنده‌ای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است

ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز
که سوز زخم کهنه‌ی افسار و زین بس است

از این به بعد عزیز شما باش و شانه‌هات
ما را برای گریه سر آستین بس است

حامد عسکری

اگه میخوای پرواز کنی

اگه میخوای پرواز کنی

مجبوری خودت رو از شر چیزایی که سنگینت میکنن خلاص کنی....