ای روزهای خوشِ کوتاه ،

ای روزهای خوشِ کوتاه ،
آیا فقط برای برای ثبت در تاریخ آمده بودید؟

مسافرنامه

بعضی وقت‌ها هجوم فکر و خیال مثل سیلاب گل‌آلود است. همه‌چیز را تکه پاره توی گودال سر می‌ریزد.

اول مثل باد و دود شکل ندارد، می‌وزد و می‌پیچد و داغ می‌کند.

کم‌کم شکل می‌گیرد به صورت شبح مواج و پریشانی درمی‌آید و در صحرای تب‌آلود باطن جولان می‌دهد...


شاهرخ مسکوب
مسافرنامه

"دیروقت است. خسته‌ام. تنهایی مثل خالیِ ورم‌کرده و

"دیروقت است. خسته‌ام. تنهایی مثل خالیِ ورم‌کرده و

تاریک توی خمره‌ای سربسته اتاق را پُر کرده. خوابْ پناه‌گاهِ خوبی‌ست: «خواب و فراموشی»."


شاهرخ مسکوب
روزها در راه

کاش بتوان در پیری چیزی

کاش بتوان در پیری چیزی
از سادگی کودکی را زنده نگه‌داشت.
برای آدم بودن کمی ساده لوحی لازم است،
یا کمی خوشباوری،
برای زنده ماندن و تحمل زندگی.

چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن،

چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن،
گوش به باران دادن،
چای درست کردن،
پادشاهِ وقتِ خود بودن...