در این هستی غم انگیز

در این هستی غم انگیز
وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده «دوستت دارم»
کام زندگی را تلخ می‌کند

وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی‌ات
زندگی را تا مرزهای دوزخ می‌لغزاند
دیگر نازنین من
چه جای اندوه؟
چه جای اگر؟
چه جای کاش؟
و من…

این حرف آخر نیست!
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع کنم


مصطفی مستور

به نظر من عشق یعنی هیولا

به نظر من عشق یعنی هیولا
تا وقتی که کسی رو دوست نداشته باشی راحتی
اما همین که عاشقش شدی
اون کوه میاد سراغت
من که از عاشق شدن مثل هیولا می ترسم
تو نمی ترسی ؟
عاشق هر کس که شدی
دیگه نمیتونی فراموشش کنی
واسه همینه که به نظر من
عشق یعنی هیولا


مصطفی مستور

هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم

اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم
اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم
اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم
اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم
اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون
هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم
 
مصطفی مستور

خرمن گیسویت را نمـــــی خواهم

خرمن گیسویت را نمـــــی خواهم
و کمان ابرویت را
یا غنچــــه دهان
یا قامت ســـــرو
یا لب لعل
و ماه صورتت را
نمــــــی خواهم

آه
اگر چیزی هست برای رام کردن این اسب وحشی روح

صدایت
صدایت
صدایت
تنها صدایت
از پشت تلفــن راه دور

مصطفی مستور

اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم

اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم
اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم
اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم
اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم
اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون
هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم

مصطفی مستور

بهترین شکل ممکن

باور پذیری برای هرکس بستگی دارد به جایی که او ایستاده است .
یعنی چیزی برای کسی واقعیت ساده ایست ،
ممکنست برای دیگری رویایی دست نیافتنی باشد.

وقتی دل دست هایم

وقتی دل دست هایم
برای انگشتان کوچکت تنگ میشود
آن ها را میگذارم در برابر خورشید
تا با ترکیبی از کسوف و گرما
دوریت را معنا کنم...


مصطفی مستور

الیاس دربارۀ ترس از آدم‌ها عقیدۀ جالبی داشت.

الیاس دربارۀ ترس از آدم‌ها عقیدۀ جالبی داشت.
یک‌بار به من گفت از هرکس که کمتر گریه کند بیشتر می ترسد.
گفت به‌نظر او وحشتناک‌ترین و خطرناک‌ترین آدم‌های این دنیای عوضی کسانی هستند

که حتا یک‌بار هم گریه نکرده‌اند...

ع ش ق

حرف که می‌زنی
من از هراس طوفان
زل می‌زنم به میز
به زیرسیگاری
به خودکار
...
تا باد مرا نبرد به آسمان.

لبخند که می‌زنی
من
ـ عین هالوها ـ
زل می‌زنم به دست‌هات
به ساعت مچی طلایی‌ات
به آستین پیراهن ا‌ت
تا فرو نروم در زمین.

دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفته‌ای
در کلمه‌ای انگار
در عین
در شین
درقاف
در نقطه‌ها ..

"مصطفی مستور "