ع ش ق

حرف که می‌زنی
من از هراس طوفان
زل می‌زنم به میز
به زیرسیگاری
به خودکار
...
تا باد مرا نبرد به آسمان.

لبخند که می‌زنی
من
ـ عین هالوها ـ
زل می‌زنم به دست‌هات
به ساعت مچی طلایی‌ات
به آستین پیراهن ا‌ت
تا فرو نروم در زمین.

دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفته‌ای
در کلمه‌ای انگار
در عین
در شین
درقاف
در نقطه‌ها ..

"مصطفی مستور "

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر بهمنی دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 22:16 http://dokhtarebahmani.blogsky.com

آفرین به شاعرش...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.